زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

وحشگیری بصری

دیشب با دیدن وضع مامان‌بزرگم دیگه طاقت موندن تو اونجا رو نداشتم اعصابم بهم ریخته بود از امروز صبح تو اداره سعی می‌کردم که نشون بدم هیچ اتفاقی نیفتاده ظهر هم بدون اینکه میلی به غذا داشته باشم رو تختم دراز کشیده بود و به  خودم و آینده فکر می‌کردم عصری بابا می گفت که دکترا جواب کردند، هیچ دلم نمیخوادجای مامان باشم من حتی به خیالمم نمیتونم راه بدم که یه روزی بدون مامان زندگی کنم اما حالا اون و خاله هر روز و شب از مامان‌بزرگ پرستاری می‌کنن. نمیدونم ولی این روزا احوالم خرابه. از طرفی اصغر زنگ زده و میگه اکبر چرا کسی راستش رو به من نمیگه بگو چی شده؟ با اینکه برام سخته دلداری میدم که هنوز اتفاقی نیفتاده، خیلی سخته. با اینکه برام سخته اما امیدوارم نوشته پائین رو حتما بخونین و خوب قضاوت کنید.


وحشگیری بصری

بعد از ظهر از خونه زدم بیرون به هر کی که زنگ زدم گفت نمی‌تونم بیام با اینکه زیاد اهل خیابون گردی نیستم ولی یهو خودم رو وسط خیابونای شهر دیدم نمی دونم چرا اینقدر وحشی شدیم. چه اتفاقی افتاده این همه وحشیگری بصری بدم میاد دخترایی که بزک کرده و مانتوهای بدن نما پوشیده اند بگیر تا پسرکانی که با چشمانشان آنها رو می خوردند و اینان نیز لذت می بردند که چیزی برای عرضه دارند. من مخالف آزادی نیستم و حتی حجاب رو یه مسئله شخصی و اختیاری هر کس میدونم و معتقدم تو جامعه ما مسائلی مهمتر از حجاب و پوشش هستش که باید بهشون پرداخت به همین خاطر هم هستش که معتقدم اونقدری که تو قرآن به نماز و زکات و غیبت و دروغ پرداخته و امر و نهی آنها رو جزو واجبات قرار داده در مورد حجاب اینگونه نبوده. اما از این وحشیگری بصری بدم میاد. این و اون رو بهم نشون میدیم و میگیم پاچه رو نگاه کن و یا چه میدونم فلان جاش رو ببین و یا ببین چطوری راه میره، انگار تنش برای ..... میخاره. اینا ادبیات رایج در خیابوناست.

من خودم تنهایی اتاقم رو بیشتر از این خیابونگردی دوس دارم به همین خاطر به ندرت پیش میاد که بعد از ظهر ها بخوام خیابونارو متراژ کنم اما امروز از بیرون اومدنم پشیمون شدم حتی توانی برام نمونده بود تا جواب تیکه های دو سه تا دختر رو هم بدم. نمیدونم چطور شد که یهو جلو سبز شدند انگار تنشون خارش داشت و من اتفاقا داشتم با ناصر تلفنی حرف میزدم ابتدا به گوشی موبایلم چسبیدن بعدش هم چرندیات دیگه ای که بلغور می کردند. سرمو بالا گرفتی و با بی اعتنایی رد شدم اما برای خودم متاسف شدم از اینکه دیدم که اون وحشیگری بصری فقط در پسرا نیست و دخترا هم بعضا هیزتر از پسرا تشریف فرما داشتند.

نمیدونم ایراد از کجاست؟ ولی مطمئنم که این انتخابات زیاد مهم نیست مهم این راهی هست که نسل جوان این کشور در پیش گرفتند و اونم تیشه به ریشه زدن تموم باورها و فرهنگ ملی و اسلامی مون هستش. از تمسخر یه پسری که ته ریش داره تا دختری که مانتوی تنگ پوشیده همش از یه سرچشمه میخوره  و اونم اینه که ما داریم وحشی میشیم. تمامی مسائلمون رو از منظر س!ک!س (اسمش رو اینطوری ننویسم وبلاگم به جایی میره که عرب نی انداخت) می بینیم و این یعنی یه زلزله فرهنگی 13 ریشتری که از زلزله ای که در آینده ممکنه تو تهران بیاد و خسارات مالی و جانی بیشماری به جا بیاره خطرناکتر و هولناکتر و سهمگینتر هستش و جبران خسران آن نیاز به سالها فرهنگ سازی داره.

هر چیز جدیدی که اومد رو ممنوع کردیم بدون اینکه جایگزینی براش پیدا کنیم در عوض راههای دور زدن ممنوعیت ها رو ملت باهوش ایرانی پیدا کردند و به راحتی زدن به خاکی و کسی هم نتونست جلوشون رو بگیره. دور از چشم پلیس سبقت غیرمجاز گرفتیم و پدال گازش رو گرفتیم و با سرعت نور از کنار اصالتهامون گذشتیم و کسی نتونست به گرد پامون برسه.

بازم میگم به آزادی فوق العاده متعصبم اما این چیزی که داره تو جامعه ما رخ میده فقط یه فاجعه هست. خسارات این فاجعه مطمئنا از بمب اتمی که تو هیروشیما منفجر شد صدها برابر بیشتر هستش.

باید خودمون جلوی این وحشیگری رو بگیریم. از این همه هیزبازی دست برداریم هر دختری که از خیابون رد میشه رو مثل خواهر و مادر خودمون بدونیم و با نگاهامون اونارو نخوریم و بدتر اینکه در مورد چیزی که دیدیم اظهار فضل نکنیم و به زن به عنوان یه جنس نگاه مشتری مدارانه نداشته باشیم.

من بلد نیستم مثل بقیه حرفامو با ادبیات و قاعده خاصی بنویسم و به این گونه راحت نوشتن عادت دارم چون از دیدن مقاله هایی با حرفهای قلمبه سلمبه همگی خسته شدیم. پس طرز نوشتنم رو حمل بر بیسوادی نگیرید هم نیست چگونه نوشتم مهم اینه که چی نوشتم.


 در ضمن امروز روز تولد جناب آقای مهندس حسین زمان هستش که عمریه با صداش و ترانه هاش زندگی کردم شاید اونطور که باید و شاید نتونم تو وبلاگ قصه گوی شب در این مورد حرفی نزنم اما جا داره از همین جا این روز رو به ایشون و همه طرفداران نازنینش تبریک بگم و الهی که همیشه پاینده باشند تا با هنر متعهدشون بیدارگر اندیشه های انسانی ما باشند.


 امیدوارم که همگی در پناه حضرت حق عاشق و آبی و سرفراز باشید/ یا علی  

نظرات 16 + ارسال نظر
عکاس 18 مرداد 1386 ساعت 03:31 http://akass9431.persianblog.com

سلام اومدم بهت سر بزنم ممنون از محبتت
ولی اینی که نوشتی چیز تازه ایی نبود
مگه تاز ه متوجه این موضوع شدی
مگه تو دانشگاه ندیده بودی
اما......
خیلی چیزای خوب تو جامعه داریم اگه بخای میبینی
آدم معمولا تا چیزی را واقعا نخواد نمیبینه و یا متوجهش نمیشه
ولی خوب دراین حرفاتدر این مورد حرف حقیست
وباید اساسی تر به فکرش بود
نظرت در مورد حجاب هم محترم اما همین حجاب وپوشش تو قرآن روش تاکید شده است تا کار به اینجاها نکشه
آخه بعضی ها جنبه اون آزادی که شما ازش فرمودینو ندارند غیر از اینه پسر خوب
تو کارهات موفق باشی وپیروز
یا حق

عکاس 18 مرداد 1386 ساعت 03:33

ضمنا از خداوند آرزوی شفای عاجل برای مادر بزرگتونو دارم

با مطلب آسیبهای نظام سیاسی از دیدگاه امام علی(ع) در خدمتیم.

سلام . حرفهای عکاس را تایید می کنم . مشکلاتی که گفتید یک روز دو روز پیش نیامده . دوست دختر و پسر بازی را از بچگی بچه ها از مامان و بابای بدشون یاد می گیرن و در بزرگی جواب پس میدن . منتها از مالدین جلوتر می زنند و پدر مادرا می مونند که این چه تخمی بود کاشتیم . در حالی که میوه پوسیده درخت خودشونه .

شراره ها و شکوفه ها 19 مرداد 1386 ساعت 11:04

این جمله ات خیلی مهم و خوب و ارزشمند بود :‌ هر چیز جدیدی که اومد رو ممنوع کردیم بدون اینکه جایگزینی براش پیدا کنیم در عوض راههای دور زدن ممنوعیت ها رو ملت باهوش ایرانی پیدا کردند و به راحتی زدن به خاکی و کسی هم نتونست جلوشون رو بگیره.

شراره ها و شکوفه ها 19 مرداد 1386 ساعت 11:08

دیشب اتفاقی ساعت ۹ سری به گردشگاه بند زدیم . معرکه ای بود صدر برابر آنچه تو نوشته بودی . و هیچ پلیسی در کل منطقه به چشم نمی خورد .با خود می گفتم اگر اتفاقی رخ داد و مثلا کسی با کسی بگو مگویی اینجا پیدا کرد حتما به سبک تکزاسی عمل کنند . همین که گفتم ی قطعه از چیزهایی است که در تهران و اصفهان و ... به چشم می خورد .... باید برای اینها فکر منطقی و اصولی و البته روانشناسانه و متعادل کرد و علت یابی کرد و از درد داد کشیدن که عادت ما ایرانی ها شده کارساز نیست ....

سلام
وبلاگ خوبی داری . امیدوارم بهروز باشی و پیروز .
همیشه سبز باشی وجاری

یاس 20 مرداد 1386 ساعت 00:17 http://www.shabnam.blogfa.com/

سلام ...
ممنون از لطف و بزرگواری شما ... انشالله که امام رضا (ع ) به این زودی ها شما رو بطلبه .
درسته اینایی که مطرح کردید به قول دوستان چیز تازه ای نیست ولی نسل جوان روز به روز از انسانیت خارج می شوند و به قول خودتون به طرف وحشیگری بصری و هیز بازی پیش میروند . ای کاش پدر و مادرها ارزش این در و گو هر را می دانستند و به دخترانشان می فهماندند که جای گوهر در صدف است نه در ملا ء عام . نه دستان خناسان و شیادان ...
و به پسرانشان کمی غیرت می آموختند .
از بعضی خیابانها که رد می شوم و وضع ظاهری دختر و پسر ها رو با همون وضعیتی که توصیف فرمودید می بینم انگاری که در خیابانهای اروپایی قدم بر می دارم . اروپاییها با برنامه ریزی هایی که داشتند باعث شدند که دسته های زیادی جوانان ما هویت ایرانی و اصالت و فرهنگی و اسلامی خود را فراموش کنند و وضعیتی پیدا کنند که نه اسلامی است و نه ایرانی و نه غربی . البته انتخابهای نادرست خود جوانان و خانواده ها و ضعف برنامه های فرهنگی مسئولان هم عامل مهمی بوده است .

وبلاگ زیبایی دارید . خوشحال می شویم به ما نیز سری بزنید و ما را از نظرات ارزشمندتان بهره مند سازید .

حمید ناصحی 20 مرداد 1386 ساعت 12:36 http://taranesorayan.blogfa.com

سلام دوست عزیزم ممنون از این که به وبلاگ من سر زدی و با ابراز لطف بی دریغت منت گذاشتی ... در مورد مسایلی که گفتی کاملا باهات موافقم ... ترانه امروز اسیر خیلی مصایبه که امیدی به حلشون نیست .
امیدوارم همیشه موفق و پایدار باشی
در ضمن وبلاگی که لطف کردی توش کامنت گذاشتی رو به عنوان پشتیبان برای وبلاگم در بلاگفا ایجاد کردم ...
خوشحال میشم از این پس در بلاگفا حضور سبزت رو تکرار کنی ...
آدرسم بالی همین کامنته
باز هم ممنون و بدرود

ممنون از اینکه به وبلاگ من سر زدی.

سلام بر جنا یار محمدی عزیز

با آرزوی موفقیت بیشتر . وبلاگ مرتب ومنظمی بود البته با کمی شلوغی .

من شما را لینک کردم . سری هم به ما بزن.

ناصر 21 مرداد 1386 ساعت 12:51 http://www.shahireshab.blogsky.com

ناصر 21 مرداد 1386 ساعت 12:53 http://shahireshab.blogsky.com

خوب شد موقعی که زنگ زدی من نیومدم...
بخیر گذشت
ولی خدائیش حرف خوبی زدی
به سمت فاجعه میریم..

به نام دوست 22 مرداد 1386 ساعت 10:30 http://tajrobeman.blogsky.com

سلام
از این که به ما هم سر زدی خوشحالم کردی . اکبر جون بدجوری ناراحت و گرفته‌ای چه اتفاقی افتاده ؟ به ما هم خبر بده اگر کمکی از دستمان بیاد می‌کنیم.
به امید روزهای شاد و خوش

ناصر 22 مرداد 1386 ساعت 12:25 http://shahireshab.blogsky.com

خوبی اکبر جان
نصفه شب زنگ میزنی بهم میگی آپ کن حالا خودت بیکار نشستی؟؟
چهارشنبه منتظر هنر نمائی های تو هستم از همونا که تو غارنوردی انجام دادی... یه پست توپ میشه برا من...
قرارمون چهارشنبه شب ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد