ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خیلی وقت بود که طنز ننوشته ام امروز که میخواستم بنویسم زیاد جالب نشد دو سه سال پیش تو یه نشریه دانشجویی این مطلب رو نوشتم و پیه همه چیز رو به تنم مالیدم و کلی حرف و حدیث شنیدم ولی با اینحال باهاش خیلی حال می کنم. دلم برای دوران دانشجویی تنگ شده و این روزا دارم سعی می کنم که بیشتر تلاش کنم تا دوباره بازم دانشجو بشم.
ازدواج دانشجویی
در راستای اینکه این روزا تب ازدواج و عشق و این جور چیزا خیلی داغه بنده هم تصمیم گرفتم تا دانشجویان که همچون انسانهای دیگه می تونن عاشق بشن رو براتون معرفی کنم و مثل کتابهای علوم دوران مدرسه براتون تقسیم بندی کنم اول از همه از عناصر ذکور دانشگاه براتون شروع کنم :
آقایون:
این دسته بر انواع و اقسام مختلف هست که در زیر شرح احوالشون رو برایتون خواهم گفت.
حول هلیم افتاده های توی دیگ: این عزیزان دانشگاه رو با محضر عقد و ازدواج عوضی گرفتند همین که اسمشون به عنوان دانشجو تو اینترنت و سایت سازمان سنجش میره و بعد میره تو تله تکس تلویزیونشون و فرداش تو روزنامه چاپ میشه بالفور میان برای ثبت نام و همون اول کاری در زمینه خوابگاه درخواست خوابگاه متاهلی می کنند و در ضمن ثبت نام تو صف پر کردن فرمهای ثبت نام بالاخره بعد پر کردن شونصد و چندی از فرمهای دختران خوب بالاخره با یکی می ازدواجند و همون اول کار خودش رو و بقیه رو راحت می کنن.
مجانین الوفور فهیمه رحیمی خون: این جماعت زیادی داستانهای عاشقانه می خونن کافی هست تا یه دختری به روشون لبخند بزنه و یا روم به دیوار چشمشون تو چشم هم بیفته دیگه کار تمومه دیگه آقا از درس و مشق میفته با دود سیگار قلب تیر خورده در میکنه و از پشت میز و صندلی کلاس گرفته تا در wcها پر از یادگاریهای این جماعت مردم آزار هست .تو که جنبه نداری دانشگاه قبول نشو دیگه ... دِهه دهن منو باز می کنن تا یه چیزی بگم ها .
فرصت الطلبهای مارمولک صفت: از اینا هر چی بگم کم گفتم دو ترم میشینن سر این کلاس و اون کلاس تو این دانشکده و اون دانشکده پلاسند تا یک لقمه چرب و آبدار به تورشون بخوره و برای بدست آوردنشون از هر کاری بگین امتناع نمی کنن از قبیل برگزاری جشنواره و شب شعر و برگزاری اردوی مختلط وتازه اگه طرف ماشین داشته باشه با پنچر کردن عمدی و بعد گرفتن پنچری ماشین دختر خانوم پولدار مایه دار خوشگل و درسخون (زکی چنین چیزی پیدا نمیشه تازه پیدا هم بشه چنین مالی روی زمین نمیمونه ) اونوقت تازه تو دل خانوم جا پا پیدا میکنن که بیا و ببین . اما چون من از کنف کردن آدمای فرصت طلب حال میکنم از آنجایی که چنین دخترایی خودشون شونصد تا پسر را لب تشنه تا در کارخونه جگوار میبرن و حتی یه جرعه آب معدنی هم به اینا نمیدن دست این پسرا اساسی تو پوست گردو میمونه و در این وضعه که بنده قند تو دلم آب میشه و یه بارک اله ی مشدی نثار این دختر باحال میکنم. و اینجاست که آقا مثل خروسک میفته دنبال این عروسک. آی حال کردم که اینا ضایع میشن دلم خنک شد آخیش.....
مجسمه های ابوالهول : این جماعت هم از اونایی هستن که سرشون فقط تو درس و کتاب و حساب هست و فرق بین لاو و لاف و یولاف رو نمیدونن در اینجاست که میگویند مجسمه ابوالهول بخارش از شما بیشتر هست شما روی هر چی درخت هست رو کم کردین بیچاره دختره خودشو میکشه روزی شونصد بار میره و میاد از طرف سوال درسی و غیر درسی می پرسه اما حضرت آقا تو باغ خودش داره ابوعطا چه چه میزنه .اینا به درخت چنار گفتن زکی.
نکته مهم : این تکیه کلام بهروز خان وثوقی رو فراموش نکنید :« تو این دوره زمونه به هر کی گفتم نوکرتم با خنجر کوبیده تو این قلبم کی اندازه یه نخود معرفت رو کرده که من یه خروار رو کنم» یکی از علایم عدم ازدواج پسرا همین هست.
اما خوب دست آقایون رو رو کردیم برسیم به سراغ خانومهای محترم
بهونه گیرهای الکی خوش: اینا از اون دسته دخترایی هستن که روزی بیست نفر بهشون درخواست ازدواج میدهند اما چون خانوما میخوان ادامه تحصیل دهند به این پیشنهادات جواب رد میدن و سرشون به مارتیک و روژه لب و رنگ لاک مشغوله . گفتن الباقی ممکنه منو تا باغ رضوان راهی کنه تا همین جا بسه .
عروسکهای تیتیش مامانیا: وای چه خوشگل شدی امشب، روزی نیم ساعت و اندی دقیقه و چند ثانیه جلوی آینه دستشویی دانشگاه مشغول درست کردن لب و لوچه و های لایت کردن زلفگان خود می شوند تا شاید به اینا کسی پیشنهاد ازدواج دهد تا خانوما با ناز و ادا بگن باید فکر کنم و جواب بدم و بعد از اندی دقیقه و جیک ثانیه بگن با اجازه شما بله .
تندیسهای مادام کوری در موزه لوور: این دسته مثل مجسمه های ابوالهول آقایون میمونند با این تفاوت که در ترمهای آخر سر مبارکشان به جلد کتاب فیزیک هالیدی و دیفرانسیل جرج توماس میخوره و تازه از خواب میشن بیدار که اونوقته که میخوان بشن گرفتار دلشون پسر درسخون و خوش تیپ و پولدار میخواد اما زکی مگه گیرشون میاد به همین خاطر هست که برای پیدا کردن شوهر درسشون تا ترم شونصد و اندی هم طول می کشد .
فمینیستهای خون آشام: هر چی از دست اینا بگم کم گفتم از تهمینه میلانیشون بگیر تا شادی صدرشون که میخوان سر به تن مردا نباشه از من به شما نصیحت دور و بر این جور دخترا به شعاع دو کیلومتر فاصله بگیرید از هر بمب اتمی خطرناکتر هست زبونشون مثل برق سه فاز شهری میمونه حالا ببین من اینو کی گفتم یادت باشه. از این جماعت دوری کنین اگه به فکر بقای نسل مردا و خروسها در این عالم هستین از این جماعت بر حذر باشید .
نکته ای مهمتر: بازم این تکیه کلام گوهر بار داش بهروز وثوقی رو از یاد نبرید که جان کلام هستش به همین دلیل هست که بازم خیلی از دخترا به پسرا عین سریش می چسبن و ول کن نیستن :« ای توف به ذات پدر مادر هر چی دختر سرتقه».
خب چه ربطی داشت؟ گفتم اگه اینو هم نگن میگن لال از دنیا رفتم.
امیدوارم که خوشتون بیاد.
در پناه حضرت عشق عاشق و آبی و سرفراز باشید / یا علی
با سلام و درود بر تو و /....
اکبر جان نگفتی خودت جزو کدوم دسته ای؟؟؟
راستی
از این فمینیستهای زهلم گتمیش بازم بگو دلم خنک میشه...
اقای یارمحمدی گل با این توصیفت مارو هم به یاد دانشگاهمون انداختی
دستت درد نکنه
راستی اگه قلم رو یکم کوچک کنی بهتر میشه خوند
الهی خوشبخت شی
سلام
اول از همه رژ لب همون مارتیک غزیز یه جا دیگه نگی سه میشه بعدشم زن ذلیل خوب خودت تقسیم کردی بگو جزو کدومشونن ( البته شما ببخشید ها منظور بدی ندارم میخوام این ..... بفهمه چی مینیویسه )این فمینیستها یکیشون قسمت ما شد خدارو شکر زود خودشو نابود کرد
سلام اکبر جان
من که از این مطلب خوشم نیومد پس حرف نزنم بهتره . راستی اون دسته فرشته ها رو هم می نوشتی واسه هر دو جنس .
سلام.
خیلی قشنگ می نویسی. آفرین.
نکته اینجاس که هم دید تیزبینانه ای داری و هم قلم قوی ای برای به تصویر کشیدن این دید.
موفق باشی.
سلام ٬ پیوندت دادم ...واس این پستتم مطلب دارم بعدا کامنت میکنم واست ....راستی تو چقد شبیه اون هنرپیشه ای ....
سلام
ازمحبت شما سپاسگزارم با اجازه تون من هم شما رو لینک دادم
پیروز باشید.
ناراحت نشدم اکبر جان
طنزتم سیاه نبود کمی در سطح بود . ببین مفهوم انسانم آرزوست رو می فهمم ولی اکبر جان اگر عنایتی شده و با این مفهوم آشنا شدی نباید این طوری عریان قضاوت کرد . یعنی تو بچه های ورودی شما همه آدم نبودن که می گی وقتی از آدما بنویسم ... من منظورتو فهمیدم . حرفت درست . ولی قضاوت به این شکل انصاف نیست. من خودم که خوندم حالم بد شد . این قدر کلی تقسیم بندی کردن . یه لحظه گفتم اگر کسی این شکلی درباره ام فکر کنه حالم از خودم به هم می خوره . بگذریم انگار زیاد دارم حرف می زنم . به هر حال ازت ممنونم که اهمیت دادی . در ضمن بنده هرگز جسارت بی احترامی نمی کنم. موفق باشی
سلام
به ما هم سر بزن
سلام دوباره اکبر عزیز
بابا این وبلاگت هر روز متحوله .انواع عکس . خوبه دست به عکست خوبه .
به روزم با " من می خوام . من قبر می خوام ! "
یا علی
سلام اکبر
فکر کنم در مطلب جدیدم از گفتگوی یک دقیقه ای مان در پایان جلسه وبلاگ نویسان استفاده کرده ام
؛وبلاگ فرصتی برای رهایی؛
سر بزن
سلام . " کشور داری یا رویا مداری ....؟ " مطلب من در مدافعین . متشکرم
از اینکه به من نیز سر زدید ممنون و سپاسگزارم .
سعی می کنم در فرصتی بعد شما را میهمان وبلاگ کنم . فعلا خواستم بی پاسخ نگذارمتان .