زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

بازم حکایت همیشگی .....

اتفاقی که نیفتاده، فقط چند روزی حال نوشتن نداشتم. البته الانم تنها به دلیل اینکه نگن لال از دنیا نرفتش، یه چیزایی رو میگم. به قول آقای جباری منم نتونستم درست و حسابی با درون خودم نجوا کنم و بالاخره مجبور شدم که بازم وراجی کنم.

 

تصمیم داشتم یه کاری کنم که حالش رو ندارم اونم این بود که از اینجا کوچ کنم و به یه جای دیگه برم اما هر چی دو دو تا چهار تا کردم دیدم هیچ جا بهتر از بلاگ اسکای نمیشه همه نوع امکاناتی داره و محیط دلنشینی داره.

دیگه تصمیم گرفتم تو وبلاگهای همشهری های خودم به غیر از یکی دو تا از دوستان نزدیکم و کسانی که اینجا بهشون لینک دادم کاری به کار کس دیگه ای نداشته باشم.

یه خبر جالب اینکه یه تعدادی از ترانه هام تو شورای شعر و موسیقی مجوز گرفتند و دیگه منو مصمم کرده که یه کمی ترانه سرایی رو جدی بگیرم.(اینم از اون حرفاست خیلی که جدی بگیرم همین جا ولش میکنم و میرم سراغ یه کار و یه تجربه دیگه) البته تو این مجوز دادن یه چیز جالب و خنده داری هست و اونم این هستش که به ترانه هایی که ضد عاشقانه هستند مجوز ندادند اما در عوض به اولین ترانه ای که سرودم مجوز دادند (البته نمی خواستم این ترانه رو بفرستم چون میدونستم مجوز نمیگیره اما گرفت).

 

اما این سکوت خود خواسته همراه با این بود که ده روزی هم موبایل رو از خودم دور کردم باعث شد تا قدر یه نفر رو بیشتر بدونم و بفهمم که بهش بدجوری وابسته و نیازمندم و نمیتونم بی خبری از اونو تحمل کنم و دلم برای اس ام اس زدن براش تنگ شده بود. به خودم قول دادم که هیچ وقت اذیتش نکنم و حداقل به خاطر اون هم شده کمی از شیطنت و دیوونه بازیام دست بردارم.

یه اعتراف میخوام بکنم اونم اینه که بعضی وقتا خیلی غیر قابل تحمل میشم. سه چهار ماه گذشته برام از نظر روحی خیلی سخت گذشت و از بعضی جهات جزو آدم بد قصه شده بودم، اما این روزا سعی میکنم کمتر کنترل خودم رو از دست بدم و بیشتر سعی میکنم مشکلاتم رو با خویشتنداری حل کنم.

 

ولی خب برای اینکه دل خودم راضی بشه این کاریکاتور جالب رو که سه سال پیش بزرگمهر حسین پور عزیز از بنده ترسیم کرده بود رو اینجا میذارم (گفتم که فقط کمی از شیطنتام دست برداشتم اما هنوزم یه مقدار متنابهی از شیطنت تو وجودم هستش). لازم به ذکر هستش که اون روزا من درگیر سیگار و یا دود نبودم بلکه بزرگمهر برای اینکه اوضاع وخیم منو نشون بده دست به چنین حرکت انتحاری زدش من هنوز هم همین کاریکاتور رو دیوار اتاقم زدم و خیلی دوسش دارم البته شاید یه وقت دیگه کاریکاتوری که توکا نیستانی هم ازم کشید رو نشون خواهم داد.(کاریکاتور رو بیشتر از عکس دوس دارم و خیلی دوس دارم یه روز به یه جایی برسم که خیلی از کارکاتوریست ها بتونن کارتون منو بکشن؛ همه آرزو میکنن که صاحب خونه و ماشین بشن اونوقت من چی آرزو میکنم!!!!)

 

اینم آخر و عاقبت رفاقت با بزرگمهر حسین پور ( ولی خدائیش خیلی نازنین هستش و خیلی دوس دارم )

 

اما در مورد عکسی که بالای وبلاگ هستش خب دوس دارم باشه اصلا به کسی چه که چرا عکس خودم اون بالا هستش،‌ البته در حال حاضر قیافه ام زیاد جالب نیست چون مجبورم موهام رو کوتاه کنم و برای حفظ کشور از دست دشمنان ته ریش هم بذارم!!!!! (به خدا این قانون هستش نباید صورتمون رو با نمره کمتر از چهار بزنیم والا امنیت به خطر میفته ؛ ناصر خوب میدونه که چی میگم)

 

در ضمن از بابت اینترنت پنجاه هزار تومن فیش تلفن شده به همین خاطر باید دز اینترنت خونم رو پائین بیارم والا به شدت از ناحیه جیب مبارک مبتلا به مرض رماتیسم مالی خواهم شد.

 

در ضمن از امروز کمتر از ترانه های خودم استفاده خواهم کرد خب دلیلش چیه؟ دلیلش اینه که بابا عشقم کشیده، حرفی هستش؟؟؟ آهای نفس کش.( هزار بار به خودم میگم نباید زیاد قیصر رو ببینم اما چه کنم که کشته مرام داش قیصر هستیم؛ مخلصتیم، چاکرتیم، داداش خرابتیم)

 


پی نوشت (۱۱/۴/۸۶):

منتظرم تا یه اتفاق بد بیفته چون این روزا زیادی شاد هستم و به آینده امیدوارم مطمئنم که تو دو سه روز آینده حتما یه اتفاق بدی میفته و حالا هر چقدر هم با حسین زمان و افشین سرفراز و اکبر آزاد صحبت کرده باشم و منو به کاری تشویق کنن که بهش خیلی امید دارم. یه ترانه دارم که خیلی قشنگه اما فقط مال یه نفر هستش اونی که خودش میدونه چی گفتم هر کی شنیده گفته یکی از زیباترین و با احساس ترین عاشقانه ها هستش و حالا شاید فرصتی بشه که بخونمش یعنی باید بعضی از ترانه هامو خودم بخونم تا احساسم رو بگم به همین خاطر در کمال شرمندگی دور آهنگسازها رو خط کشیدم چون نمیخوام  کسی دیگه ای تو احساسم شریک بشه دیگه نمیخوام یه ترانه سرا باشم که باهاش نون بخورم من ترانه فروش خوبی نیستم پس ترانه هامو فقط به این و اون هدیه میدم تا فردای قیامت شرمنده روحم نباشم که بهم بگه چرا احساست و منو ارزون فروختی.

نه من احساسم رو نمی فروشم


الهی که همیشه عاشق و آبی و سرفراز باشید/ یا علی 

نظرات 11 + ارسال نظر
سوگند 11 تیر 1386 ساعت 01:13

اول!
میبینم که داری میشی آقا پسر حرف گوش کن!

سوگند 11 تیر 1386 ساعت 01:15

کاریکاتورت منو کشته!

تورو خدا بی خیال مردن و کشته شدن شو که فقط تو برام موندی.
تو هم بری باید تک و تنها چیکار کنم عزیزم.
مواظب خودت باش. به قول خودت هوار تا .......ت دارم.
آ قربونش

محسن 11 تیر 1386 ساعت 13:39

سلام اکبر جان. خوبی؟ مطلبت جالب بود!
اینجوری که می نویسی یه طورای تو نوشته ات طنز هم نهفته است. موفق باشید.

سلام محسن جان
مرسی از نظر لطفت مثل همیشه شرمنده ام کردی.
خب دیگه...
طنز و نیش و کنایه جزو لاینفک زندگی من شده و نمیتونم ازش دست وردارم.

ناصر 11 تیر 1386 ساعت 15:47 http://shahreshab.persianblog.com

سلام داداش
خوبی اکبر خان
چه عجب بالاخره نوشتی.. یواش یواش داشتم نگرونت می شدم...
راستی اکبر سی دی پرزیدنت خاتمی رو دیده بودی تو یوتیوب
من یه سی دی دارم که نیمه های پیدا و پنهان تورو نشون میده
هر کی میخواد نشونش بدم یه سر به روزهای خاکستری من بزنه....
راستی کی گفته تو حرف گوش کنی!!! ما که چیزی ندیدیم
به خانم بچه ها سلام برسون...
موفق و سلامت باشی...


ناصر 11 تیر 1386 ساعت 15:49 http://shahreshab.persianblog.com

ببخشید
اومدم تکذیب کنم
رابطه اکبر با خانم بچه ها رو....
....
موفق و سلامت باشی و همیشه عاشق...
مواظب خودت باش چون شایعه ها پشت سرت زیاده!!!

خوب شد که اومدی مثل بچه آدم تکذیب کردی والا ....
شیطونه میگه یه کاری کنم ولی میگم بابا گناه داری تازه میخوای سروسامون بگیری.
در مورد شایعات هم نگرون نباش بند ناف منو با شایعه بریدن.

سوگند 12 تیر 1386 ساعت 01:32

تنبل کلاس اول!!!!!

محرمعلی خان 12 تیر 1386 ساعت 10:11

سلام اکبر جان
تبریک برای مجوز
امیدوارم اون یه نفر سلامت باشه و همیشه در کنارت .
امیدوارم هنوز هم اهل دود و دم نباشی !!
خبر هم ان شائالله خبری نیک است .
من هنوز درگیر امتحاناتم و از اون بدتر آنفولانزا . می نویسم شاید امروز . شاید یکی دو روز دیگه
یا علی

سلام
خیلی خوشحالم برگشتی
خودمونیم کاریکاتور باحالی کشیدن
امیدوارم شادیت ادامه دار باشه و مشکلی پیش نیاد
دلت شاد

محرمعلی خان 12 تیر 1386 ساعت 22:03

اطاعت امر شد
به روزم با افاضات محرمعلی خانی

ناصر 13 تیر 1386 ساعت 17:53 http://shahreshab.persianblog.com

چشم ما روشن باز چشم ما رو دور دیدی برا خودت بریدی و دوختی و ....
آخه مسلمون خودت که آخر ضد حالی
پسر از دیشب که خبر بد و به من دادی ضد حالی خوردم که نگو....
عجب روزگاریه
خبر خوب از من خبرای بد از تو
راستی منظورت از سرو سامان گرفتن من چیه شایعه درست نکن....
پسر خوبی باش باشه؟؟؟

عکاس 15 تیر 1386 ساعت 02:28 http://akass9431.persianblog.com

سلام اکبر آقا
درخواستی که داشتید اطاعت امر شد وبه ایمیلتون فرستاده شد
موفق باشید
ببخشید کمی دیر شد آخه تازه از امتحانات خلاص شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد