ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیشب که نتایج ارشد رو دادن و فهمیدم که دیگه قبول نمیشم یه حس بدی بهم دست داد ولی خیلی زود با دلگرمی های یه نازنین فراموش کردم. یادم رفت که من زور نزده بودم و تلاشم رو نکرده بودم. باید بیشتر از اینا تلاش میکردم و سعی میکنم که امسال تا حد نهایت تلاش کنم تا قبول شم. فهمیدم که نقاط ضعفم کجا بود با اینکه تغییر رشته داده بودم اما با اینحال توقع بیشتری داشتم و انتظار داشتم نتیجه بهتری می گرفتم ولی خب نشد.
گفتم یه نفر؛ آره قدر اونو خوب رو تو آموزشی بیشتر فهمیدم تو روزی که دندون درد عذابم میداد باهاش حرف زدم و گفتم که چی شده با اینکه همیشه نمیتونستم باهاش حرف بزنم بعد یه هفته که زنگ زدم اولین چیزی که ازم پرسید گفتم دندونت چطوره؟ برای اولین بار حس کردم برای کسی غیر از خونواده ام مهم هستم. اصلا نمیدونستم که چرا تا حالا بیشتر قدرش رو ندونستم و حالا هم باز اون بوده و هست که دلگرمی زندگیم شده.
یه دوستی ازم گله میکرد میگفت حق نداشتم در مورد اون دختر اینگونه حرف می زدم شاید مجبور بوده که به تو نه بگه. من هیچ جوابی ندادم واسه اینکه اونقدر مهم نبود و نیست که بخوام در موردش فکر کنم ولی باید بگم دیگه قرار نیست اشتباه کنم من احساس و غرورم رو از سر راه ورنداشتم که هر کی خواست یه تلنگری بهش بزنه و در بره. اصلا به من چه که اون نتونست با من باشه اگه میخواست می تونست. تازه موقع غم و غصه ام نبوده موقع تنهاییم نبوده والا وقتی صاحب کار و ماشین و خونه بشم همه خاطرخواهم میشن مهم حالا بود نه اینکه به حساب دو دو تا چهار تا چون الان چیزی ندارم پس «نه». نه، من آدمش نیستم، من اهلش نیستم، اصلا من اهلی و رام این واقعیت تلخ نیستم، من با احساسم زنده ام ثروت من ترانه هام و مکنتم غرورم هستش همینه که هستم.
خب دیگه یاد گرفتم زیاد گله نکنم و بتونم با مشکلاتم سر کنم راستی یه سیزده ماه دیگه هم از سربازی خلاص میشم و می تونم عادی تر و فوق العاده تر از پیش به زندگی نه چندان آرومم ادامه بدم( آخه این روزا دستم بسته است نمیتونم زیاد کاری بکنم و هر حرفی رو بزنم) و از زندگی لذت ببرم که محتاج این لذت زندگی هستم. کمی رقص، کمی کوکا، کمی شکلات، یه دنیا گیتار، یه کهکشان ترانه، ته سوزنی محبت، ذره ای دیوانگی و یه آسمون عشق، اینا چیزایی هستن که از این دنیا می خوام که همش همراه «تــــــــو» باشه.
به امید اینکه در پناه حضرت عشق عاشق و آبی و سرفراز باشید/ یا علی
سلام
مرسی سر زدین
کاشکی همین طور بود که گفتی
وبلاگ با حالی داری
واقعا گل کاشتی
سر فرصت تو میل از خجالتت در میام
سلام
شعر که فوق العاده بود...
کم پیدا شدی..
دلت شاد
سلام .ممنون که میایی
من خیلی وقت بود نبودم
متنت جالب بود
و شعر
خوب سلامی دوباره
بلاخره آهنگی که میگفتی کار خودتونه رو نشنیدم
امااگه همینی باشه که تو وبلاگته خیلی به دلم چسبید
غیر از اون کیفیتش که فکر کنم اگه تو یه استودیو ضبط میشد خیلی بهتر بود راستی رفته بودم به اون یکی وبلاگت همون طرفداران حسین زمانو میگم
حرفایی که گفته بودی در مورد حزب اللهی ها:
میدونم که نگاه خیلی از آدما به اینجور آدما خیلی بده
اما واقعیت تلخی است که اونایی که خودشونو حزب اللهی نشون میدن اگه کار هاشون با اونی که قرآن و اسلام گفته نخونه نباید به اونا گفت حزب اللهی بلکه اینان از حزب شیطانند که مردمو از حزب الله دور میکنند پس نباید صرفا با ظاهرو گفته افراد فوری قضاوت کرد چه بسا سیبی قرمز زیباکه داخلی کرم آلود و خراب دارد وچه بسا سیبی زرد ولک دار باطنی سالمو طعمی شیرین
وهمچنین سیبهایی با ظاهر وباطنی زیبا وخوش طعم وسیبهایی با ظاهر وباطنی زشت وکرم خورده
ضمنا برادر خوبم بهترین مردمان از نظر اسلام کسانی هستند که بیشترین سود را به دیگران برسانندنه آنان که به اسم اسلام با رفتار سلیقه ایی با مردم برخورد میکنند
تو این زمانه پر از دروغ ریا باید حساب مدعیان دروغین حزب اللهی را ازدیگر انسانهایی که هیچ ادعایی دراین خصوص ندارن جدا کرد
ای آزاد اندیش همینکه دوستدار مخالفان خودتی نشان از قلب لطیفیست که کمتر کسی آن را دارد
موفق باشی
سلام
ممنون از اینکه سر زدی
انشا الله همیشه موفق باشی
دلت شاد
سلام اکبر جان
اصلا خودتو ناراحت نکن
انشاالله سری بعد امتحان بدی مطمئن باش قبئل میشی ...
شعرت خیلی قشنگ
بود..............
راستی خیلی کم پیدایی؟
...بیا بنویسیم که خدا ته قلب آیینه است...مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه ست...با همیشه موندن وقتی که هیچ چی موندنی نیست !...با صدام می یام همه جا تو رو می نویسم...
------
س
ل
ا
م
امیدوارم حالت خوب باشه
حضرت عشق با پستی کاملا متفاوت به روزشد
منتظر حضور گرمت هستم
قربانت
فعلا...
------ یا حق ! --------
سلام و صد سلام ... درود و صد درود (به قول یارو گفتی ) .... زندگی با عشق زیباست و عشق با غم و درد و داغ .... زندگی نیک و بدش می گذرد و اتفاقات دردناک هم به خاطراتی شیرین بدل می گردد و البته گاهی هم اتفاقات خیلی شیرین نیز خاطراتی شرنگ آلود می شود که همیشه آدمی را می خورد و می گدازد ........ زمان خیلی زو می گذرد .... به قول وبلاگیون : چه زود دیر می شود .... این سیزده ماه هم روش ..... بدرود ....
سلام
اکبر جووووووووووووووووووووون
آپ کردم عزیز منتظرتم
سلامی دوباره ممنون که سر زدی
اما نگفتی همون ترانه بود یا نه
شاید من اشتباهی شنیدم
نظرمم اگه همونی بود که شنیدم بهت تو کامنت قبلی نوشتم
منم منتظر مطلب جدیدت هستم
فصل امتحانه مجبورم کمی هم بلاخره لای کتابا رو باز کنم خودت که این چیزا رو خوب میفهمی
پیروز باشی