ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا حالا معجزه باران رو دیدید؟ من که خیلی خوشم میاد بارون که میاد روح آدم تازه میشه. همیشه این شعر سهراب رو وقتی که بارون میاد زیر لبم زمزمه میکنم: (اول شعر سهراب رو می نویسم بعدش حرف می زنم)
چترها را باید بست،
زیر باران باید رفت.
فکرا را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه «اکنون» است.
«سهراب سپهری»
با اینکه همیشه زیر باران به تنهایی قدم زدم و همیشه آرزوی این شعر رو داشتم که با یکی مثل خودم زمزمه اش کنم ولی همیشه تنهاتر شدم و حسرت به دلم مونده. نم نم باران رو دوس دارم تازگی رو به یاد آدم میاره.
میخواستم در ادامه شهر سهراب یه چیزی هم خودم اضافه کنم : (با اجازه تون)
زیر باران باید غسل کرد.
تن را شست
نماز رو به گل سرخ خواند
واژه را روی کاغذ خیس
با آئینه آب کوچه
با زمزمه گنجشکها
ترانه کرد.
با آب باران وضو گرفت
خانه را
دل را
صورت را
آغشته کرد
به زلالی باران
زیر باران باید سلام کرد
وقت رفتن نگو خدانگهدار
بگو عزیزم
باز هم
سلام
سلام بر تو
سلام بر آئینه
سلام بر عشق
سلام بر باران
«اکبر یارمحمدی»
خیلی وقت بود که تجربه شعر سپید رو نداشتم (نزدیک چهار سال) اما حضور باران و به یاد بارانی ترین لحظه های زندگی پر شدم از این شعر. با اینکه شعر سپید رو خیلی دوس دارم و عاشق سهراب و شاملو هستم با اینحال تو این مدت از بس درگیر وزن و قافیه و ترانه شدم که خودم رو فراموش کردم با اینحال زبان شعر رو زیباترین زبان و موسیقی رو دلنشین ترین می دونم.
واسه همین امروز هم باز یه ترانه دارم یه ترانه ای که بدجوری دوسش دارم تو ترانه قبلی زخمی خودم و گذشته رو ترانه کرده بودم اما اینبار آرزوهای خودم رو ترانه کردم و دوس دارم تمام حوادث این ترانه برام اتفاق بیفته:
باران
به زیر باران می روم
به خود خدا می رسم
به تشویش بوسه عشق
با تو به کجا می رسم
با تو ماندنی ترینم
ای سوگند ترانه ها
بارانی ترین عاشقم
ای مرغک تک و تنها
ببخش اگر ساده رفتم
که رفتن تقدیر من بود
هر جا که تنهاتر بودم
ترانه اسیر من بود
ای ترانه ناز دلم
با من بارانی ترین باش
به چشمان منتظرم
آرزوی آخرین باش
تمثیل یک اسطوره باش
ای فسون ترین افسانه
باران آسمانم باش
ای سکوت آشیانه
به زیر باران می روم
در کوچه های بی کسی
به خود خدا می رسم
تو بغض بی همنفسی
«اکبر یارمحمدی»
همین جوری: بابت اتفاق های هفته گذشته متاسفم ولی از یه بابت خوشحالم که نمیتونم زخمه رو پاک کنم. به قول یه دوستی یه روزی خودم زخمه رو ساختم ولی حالا این متعلق به خودم نیست بلکه باید دیگرون و کسانی که میان اینجا اجازه بدن باشم و یا نباشم و چقدر از این اتفاق خرسندم که خودم هستم و منو بابت همین جا هم شده حداقل اینجا قبولم کردید و میخواهید باشم. اون دوست نازنین هم دلخوریش از من رفع شد و امیدوارم که هیچ وقت هیچ عزیزی رو از خودم نرنجونم(چه وعده های سرخرمنی میدم من، محاله که با این نیش زبون و دیوونه بازی های من کسی از دستم دلگیرنشه.) با اینحال از اینکه زخمه سه ساله شد خوشحالم البته تولد غیر رسمی زخمه با نام ترانه های سوخته از آذرماه 82 بود ولی از اردیبهشت به نام زخمه تغییرش دادم و اون نوشته های قبلی رو هم پاک کردم تا با خاطره جدیدی متولد بشه.
راستی این ترانه «دریا»ی حسین زمان رو خیلی خیلی دوس دارم باور کنید به شنیدنش می ارزه.
امیدوارم که در پناه حق عاشق و آبی و سرفراز باشید/ یا علی
سلام
داداشی
خوبی
خوشحالم که به وبلاگ یه دیونه مثل خودم اومدم
حرف نداشت
موفق باشی
بعد از بارون آسمون صاف میشه باز میشه...اما بعد از بارون دل آدما نمی دونم چرا هیچ اتفاق خاصی نمیفته...
سلام جون
بارون هم بارون نمنم بهاری
اینجوریش هر آدم بی ذوقی را سر ذوق میاره
راستی اون ترانه را بذار ببینیم چطوریه
یاحق
منم با اجازه شما را لینکیدم
دلم تنگه........
سلام اکبر جان
مرسی بابت همراهی همیشگیت
بابت همدردی
بابت .....
......
بابت لطفت
دلت شاد
باران ترنم عاشقانه ی پژواکی است٬
بر خاسته از عمق وجود.
از ماورا دل واز میان کوچه های تودرتوی محبت.
باران غروب غریب خاطرات عاشق است
و موسم پیوند ابد به ازل...
تقدیم به زخمی ترانه ها. عالی نوشتی.
سلام
امشب دیدم تو قسمت نظرات بیشتر من می نویسم اگه زیادی میام بگو اکبر؟؟!!!
دلت شاد و بازم به دیدنم بیا