ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
....با تو هستم با تویی که شاید یه روز زیر باران باید ببینمت یا چه میدونم تو یه دشت سرسبز با یه دامن گلی و چین چین بشناسمت میخوام که حرفامو بشنوی نمیدونم اهل کجایی و یا به چه زبونی باید باهات حرف بزنم و هر جایی که هستی باید خودت کلید قفل قلبمو پیدا کنی تا توش بشینی کنار آتیش و صاحب ابدیش بشی با تو هستم با تو که باید شریک صدام بشی سهامدار شرکت مروارید اشکام بشی وامدار شادیام بشی آهای با تو هستم !!!!!!!!!!!!! یعنی صدامو می شنوی یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من و تو
ای هم نفس روزای بی کسی
با من بیا با من به زیر بارون
یه سکوت بغضای نشکسته
بیا با من از غزل عشق بخون
بیا از قلندر خسته بخون
از چشمای تر و بارونی بخون
بیا تکیه کن بر شونه های من
بیا در دست مهربونم بمون
به شب ترانه و بارون قسم
منو نسپار به دست حادثه
به سرخی شرم گونههات قسم
نذار لبام لب مرگُ ببوسه
من و تو مثل دو مرغ اسیریم
که به زندون تردید پا بسته ایم
سالها تو طلاق عشق و رهایی
برای ترانهای دل خسته ایم
بیا با من با غزل تنهایی
تا ترانه خون شهر غم بشیم
تو این آشفته بازار کنایه
من و تو هق هق بغض هم بشیم
«اکبر یارمحمدی»
راستی کسی نشونی از این آدم داره یا نه؟ میخوام ببینمش میخوام نشنومش بلکه با سکوت آرامشمو از نو بنا کنه یکی رو میخوام که منو زندونی سکوت کنه من به این خفقان محتاجم.
پی نوشت(۱۲/۱۲/۸۵):
زیادی تند و تیز بود به توصیه دوست عزیزم آقای جباری اونارو برداشتم من نباید از تنفر حرف بزنم زبان من ترانه هست و عاشقانه. پس از تنفر حرف زدن قدغن هست.
زندگی را عشق استُ همراه تمامی زیباییهای آن
من به آبی عشق می ورزم و دریا رو دوست دارم
قبله گاهم آسمان هست
ستاره جانمازم هست
صحرا مسجدم
گل سرخ کعبه چشمانم هست
در پناه حق عاشق و آبی و سرفراز باشید/ یا علی
بعد از اون همه تنفر ... جایی واسه نفس کشیدنت باقی مونده؟؟؟ یا داری بالا می آری بس که از اینو اون متنفری؟؟؟؟!؟!؟!؟؟!
دیدی که حذفشون کردم
من محکوم به عشقم
اینو فقط دیر فهمیدم
سلام .... ای بابا تو که همه اش تنفر حرف زدی ... آن هم از زمین و زمان .... توکه این طوری نبودی .... یک دفعه یاد بوف کور صادق هدایت افتادم .... این شهر شهر خوبی است .... جاهای دیگر هم آسمان همین طوری است و آبی است ...باید دعای مادر ترزا را با هم بخوانیم : خدایا به من بیاموز که آنجا که نفرت هست عشق بپراکنم و جایی که دشمنی است دوستی و.... البته روزگار کجمدار ه روزگار غریبی است .... اما روزگار بیشتر برداشت من و توست نه این زمین و مکان و حتی خود آدمها ... بعضی از عبارات با شعر و عشق سازگار نبود و اگر اصلاحشان کنی شاید کاری تر باشد ....
از درون خویش این آوازها
منع کن تا کشف گردد رازها
ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز
چشم نرگس را از این کرکس بدوز
صبح کاذب را ز صادق واشناس
رنگ مى را باز دان از رنگ کاس
تا بود کز دیدهگان هفت رنگ
دیدهاى پیدا کند صبر و درنگ
رنگها بینى بجز این رنگها
گوهران بینى به جاى سنگها
استاد خرفتون درست بود من اون نوشته رو وقتی که عصبانی بودم نوشته بودم به همین خاطر اصلاحش کردم.
س
ل
ا
م
خوبییییییییییییییییییییییی
ای بی معرفت
کجایی تو ؟<
باهات قهرم اصلا
چی کار می کنی تو ؟
دیگه یادی هم از ما نمی کنی
لینکم رو که برداشتی
ای بگم چی کارت کنن.....
راستی میگی آدم ها اضافی ها رو پاک می کنن نه ؟
منتظرتم
دیروز آپ کردم
قربانت
فعلا........
راستی یه وب لاگ جدید می خوام بزنم....(کمی سیاسی)...
کمی می خوام کمک کنی حالا ا اون موقع
-------------- یا حق ! ---------
سلام. خوبی؟
نوشته جالب بود.
یادته بهم گفته بودی : نگران نباش بالاخره یکی پیدا میشه که درکت کنه:
حالا چی شده؟تو داری دنبال گمشده ات می گردی؟ خوب گوش کن
آروم و بی صدا خودش میاد سراغت
و امیدوارم انقدر آرومت کنه که در اون آرامش محض حتی بتونی صدای بال فرشته هارو هم بشنوی
من آپم بیا و واسم دعا کن
یا علی