زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

عشق قدیمی

نمیدونم چرا این روزا همه تو وبلاگستان از غم و غصه میگن. شاید ما ایرانی ها عادت داریم که وقتی غم داریم چیزی بنویسیم، منم شاید چنین خصلتی دارم. قصد داشتم تا حدودی وارد حوزه طنز بشم اما هر چقدر به خودم فشار میارم و دو دو تا چهار تا میکنم میبینم که به صلاح نیست این کار رو بکنم.(دلیلش یکی موقعیت کاریم هست و دیگری اینکه خیلیا تحمل شوخی های منو ندارن زود از کوره در میرن شاهدش هم تمامی کسانی که دور و برم هستن)

اگه میدونستم که خیلیا خجالت میکشن که نظر بدن ولی حالشو دارن که ایمیل بزنن زودتر از اینا ایمیلم رو می نوشتم، بعضی از دوستان گله کردن که چرا تو یلدابازی شرکت نکردم، دو دلیل برای این کار دارم یکی اینکه یه هفته اول دی به دلیل اینکه از یزد اومده بودم و باید به کارام میرسیدم و وقت اینترنت نداشتم و دلیل دوم که خیلی هم اساسی بود اونم این بود که کسی منو دعوت نکرد و یا لینک نداد خب دو ماه تو وبلاگستان نبودم و از اونجایی که تو این دوره زمونه یه روز به یاد کسی نباشی زود فراموش میشی ما هم به رسم این زمونه زود فراموش شدیم، با اینحال بعضی از حرفای نگفته‌مو در مورد خودم شاید یه روزی بگم(اون یه روزم احتمالا امروز هست).

اول از همه بعضیا از من در مورد چیزهای ممنوعه پرسیده بودن اینکه اهل کجا هستم، عاشق شدم یا نه؟ مجرد هستم یا متاهل؟

خب واجب نیست که جواب بدم ولی برای تنوع در کارم میگم(خودشم کامل میگم).

 

در مورد اینکه اهل کجام باید بگم در حال حاضر در ارومیه زندگی میکنم ولی اصالتا من اهل شهر ارومیه نیستم یعنی راستش رو بخواین کلا شهری نیستم بلکه یه دهاتی هستم من در یه روستا به اسم جمال آباد از توابع انزل ارومیه به دنیا اومدم و افتخارم اینه که دنیای بچگیم تا شش سالگی همون جا گذروندم و هنوزم معتقدم که بهترین دوران زندگیم همونجا بوده و همیشه تو دو تا مراسم اونجا هستم یکی عید نوروز و دیگه عاشورا، البته تابستونا هر جمعه پاتوقمون اونجا باغمون هست. خب خیلیا از فضولی میمردن گفتم که اونارو از نگرونی دربیارم اما اینکه چرا تابحال نمیگفتم به این خاطر بود که خیلیا نمیتونن قبول کنن که یه ترکی زبان به فارسی سعر و ترانه بگن و عقده ها و ضعفهاشون رو در مقابلم ترکی بودنم رو علم میکنن.

 

اما عاشقی، عجب عالمی داشت!!!!! بله درست شنیدین من عاشق شدم البته این نظر دیگرون هست ولی الان فکر میکنم عاشق نبودم بلکه فقط یه احساسی بود که به یه دختر داشتم فقط همین. 

 

در مورد مجردی و متاهلی هم تصمیم دارم تا بالای سی سال آستین بالا نزنم به دلیل اینکه اگه پسرا تا بیست و چهار سالگی ازدواج کردن که کردن واگر باید بمونن بالای سی سال البته یه دلیل برای این رج سنی هست و اونم اینکه که پسرا تا بیست و چهار سالگی خر تشریف دارن و هیچی حالیشون نیست و سرشون گرمه و نمیفهمن که دارن چه غلطی میکنند اما طبق آخرین تحقیقات دانشمندان، پسرا از سن بیست و چهار سالگی عاقل میشن و بچه های حرف شنویی می شوند.(این تیکه کنایه و متلک را داشته باشید تا بفهمین چرا من کم شوخی میکنم)

 

علاقه عجیبی به قبرستان و کوکاکولا دارم تابحال هم یه بار تو یه قبر خالی خوابیدم و میدونم که مرگ چه لذتی داره و دوم اینکه ن سه بار حضرت اجل را پیش خودم زیارت کردم و نشستم باهاش گپ زدم ولی منو با خودش نبرده. هر وقت سردرد دارم تا نوشابه کوکا (حالا از هر نوعی باشه) نخورم سردردم آروم نمیشه.

 

همین قدر هم بسه خیلی زیاد حرف زدم. این روزا یه نوستالژی عجیب نسبت به اصالتم داشتم. متاسفانه دوازده سال پیش پدربزرگم رو از دست داشتم و اتفاقا این حادثه روز ششم دی رخ داد و امسال من نتونستم درست و حسابی به این روز برسم عوضش شب قبلش اونجا پیشش بودم اما دیشب یه ترانه نوشتم که بد نیست اینجا بذارم. من و برادرم اصغر از نوه های دوس داشتنی و محبوب حاج حسین بودیم و از وقتی که چشم باز کردم من پیش اون بودم و همیشه باهاش بودیم و چه روزگاری داشتیم سرگرمی ما همیشه بودن با بابابزرگ و سوار شدن به تراکتور بود .

 

 

بهرحال اگه این پستم اینقدر طولانی شد ببخشید نمیدونم ولی یه حسی میگه که انگار باید اینجارو هم ترک کنم هنوز موندم نمیدونم چه تصمیمی بگیرم چون تا حدودی دلگیرم که چرا وقت دلتنگی میام اینجا مینویسم و چرا حق ندارم از شادیام بگم شاید به این دلیل هست که اگه کسی از شادیام خبردار بشه اون شادی زود میمیره و چه عهد ناخوشایندی هست که زمونه با من و دلم و با شادیام بسته. دارم فکر میکنم اگه اون اتفاقی که تو پست قبلی بیفته خیلی خوب میشه البته حضرت حافظ گفته که میفته اما من کمی دودل هستم با اینحال امیدم به خداست راضیم به رضای حضرت عشق.

 

همیشه در پناه حق عاشق و آبی و سرفراز باشید/ یا علی

 

نظرات 9 + ارسال نظر
زهرا 27 دی 1385 ساعت 14:56 http://saattanhaie.blogsky.com/

سلام اکبر جون
خیییییییییییییییلی خوشحالم بازم تونستم مثل اون وقتا اول شم.
آپ جالبی بود از خودت گفته بودی و .....همونجوری که من تصورت میکردم همون بودی.
شعرتم مثل همیشه معرکه بود بی تعارف میگم.
کاش همه مون بچه میموندیم و بزرگی به سراغ روحمون نمییومد....نمیذونم منظورمو درک کردی یا نه.

قربونت
منم الان آپ میکنم.
منتظرتم
*********************فعلا*********************

با ما فرصت را از دست ندهید؟!
اگر دوست دارید در کنار وبلاگ و وبسایت خود تجارت الکترونیک را تجربه کنید پس سری به ما بزنید ما منتظر شما هستیم.خود باوری و تلاش رمز موفقیت شماست.اگر شما دوست عزیز قصد دارید با ما تبادل لینک کنید ابتدا لینک ما را با عنوان راز و رمز کامپیوتر قرار دهید سپس به ما اطلاع دهید تا ما هم به رسم این کار لینک شما را در وبلاگی با آمار بازدیدکننده 300تا 500 نفر در روز را قرار می دهیم.
فرصت های طلایی همیشه به شما چراغ سبز نشان نمی دهند!
مستر کارت رایگان خدماتی دیگر از تجارت الکترنیک favocard

سلامک اکبر حان
خوشحالم از بودنت رفیق
خاکم به باد میدهد و اتشم به آب
انشای صلح نامه اضداد میکنیم
حکایت از غم گفتن ما هم گاهی اوقات میشه قصه بیت بالا
ترانه این روزها از من دوره شاید چند سال همنشینی نزدیک ترانه با روحم چنین فراغی رو هم میطلبه دوست دارم از تازه هام برات بنویسم که قصه امروزم باشه . ولی خوشحالم که تو مینویسی هرچند از غم
موید باشی همیشه دوست .

سلام .... خاطرات همیشه شیرین است و انسان عاشق رویاها ... به همین جهت موسیقی و شعر و هنر این همه طرفدار دارد .... یا این رویای آدما که کاش برمی گشتیم به کودکی و رویای کودکان که کاش آدم های غول پیکری بودیم و کسی به ما زور نمی گفت ..... ما بین رویاهای رنگارنگ مختلف دست و پا زنان دنبال آینده بهتری هستیم .... خاطرات و علاقه مندیهای جالبی داری ... عشق به پدر بزرگ و کوکاکولا و یاد مرگ ... همه به نوعی شیرین است .... اصولا هر چیز تلخی هم که در گذشته ما باشد وقتی به گذشته تبدیل شد رویا می شود و باز رویایی شیرین است ... اما ممکن است در زمان خودشان خیلی هم تلخ بوده باشند ...

حمید 1 بهمن 1385 ساعت 00:19 http://www.hamid-man.blogfa.com

سلام اکبر جان
ممنون که به من سر زدی
از اینکه روزه سیاسی گرفتی ناراحت شدم چرا که این روزه ها مارو به اینجا رسونده که حالا باید با آمریکا دربیافتیم.
اگر برخی در انتخابات نهم ریاست جمهوری تحریم نمیکردند و می امدند به معین یا کروبی ویا حداقل به هاشمی رای میدادند به احتمال قوی وضع مملکت به اینجا نمیرسید.
من نمی گویم انتقاد تندی انجام بشه ولی حداقل باید جامع آگاه سازی بشود که ممکن است در رای ها خیانت بشود ولی اولا هر رای تاثیر خودش را دارد ثانیا اگر رای یک نفر بیش از حد بود هر چه قدر هم بخواهند نمی توانند رای آن فرد را بشکنند مثل رای خاتمی در دوم خرداد ویا خانم منصوری در انتخابات شوراها و...
من از مدیران کشور دفاع نمیکنم ولی به این باور رسیدم که هر کدام از انتخابات سرنوشت جامعه را می تواند تغییر دهد .حال اگر فرد تعیین شده عاقل باشد کشور را به سمت رشد سوق میدهد و اگر نادان باشد به نابودی میکشاند.
موفق باشی

سوگند 1 بهمن 1385 ساعت 02:35

salam dadashi
ghashang bood vali yadet nare ghol dadi neveshtano weblogo kenar nazari yadete? hata age talkh bood bazam benevis

سلام زیبا می نویسی موفق باشی
به من هم سر بزن منم در لینکت قرار بده ممنون

به نام تنــهاتـرین تنــها
0000000000000000
سلام دوست عزیز وبلاگ نویس
از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته اند
زمان هر سال در محرم تجدید می شود و حیات انسان هر بار در سید الشهدا ...
آغاز ماه عزای حسین بن علی (ع) و یارانش بر شما تسلیت باد
فقط خواستم بگم هرکس پیش شما آمد و گفت کربلا خیلی قشنگه راست گفته راست
و در آخر :
شما رو به خدا ، خدا رو فراموش نکنید ...
التماس دعا
در پناه حضرت دوست همیشه شاد باشید و امیدوار.
0000000000000000000000000000000000000
__________________امضاء : تنــهاتـرین تنــهایـان

ایمان 20 بهمن 1385 ساعت 00:43

سلام. منی که دارم این یادداشت رو برات میذارم دقیقاْ چند روزی بعد از تو رفتم به همون پادگان. حالا هم آخرای دوره‌مونه. دقیقاْ ۱۰ روز دیگه.
با حرفت موافقم که سردار ندریس عشق می‌کرد. حقیقتاْ سردار یک شهید زنده است. آدم تا با چشم خودش نبینه باورش نمیشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد