ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
آخ که دلم این روزا بدجوری هوایی شده، من اوایل آبان تو یه جایی( خیلی دلم میخواد اسمش رو ببرم اما بنا به دلایلی نمیتونم) به یه چیزهایی رسیدم که کمتر بهشون باور داشتم وقتی واسه اولین بار از اون چیزهایی که بهشون تعلق خاطر داری دل میکنی، اونجا فقط یه چیزی می تونست آرومت کنه و ترانه وار زیر لبت جاری بشه و اونم خدایی بود که خیلی وقتها فراموشش می کنیم. این روزا هوا اینجا برفی هست و زمین سفید پوش و چقدر راحت حضور پاک حضرت عشق رو میشه لمس کرد و دید و بوئید.
یه ترانه دارم واسه کسی که شاید تو آینده من پیدا بشه و منو دوسم داشته باشه و منم دوسش داشته باشم، نمیدونم چرا این روزا اینقدر خیال پرداز شدم و دارم تو عالم تخیل خودم غوطه می خورم و کسی هم نمی پرسه که خرت به چند منه.
دوس دارم نوشتن ترانه هامو به یه سمت جدید و رویکرد جدیدی ببرم اما می بینم که همه دارن «متفاوت» میشن و من چقدر از این گونه بودن متنفرم دوس دارم تک باشم.
ولی قراره یه اتفاقی بیفته یه اتفاقی که حسم میگه خوش یمنه یه اتفاقی که ممکنه زندگی رو برام شیرینتر کنه و چقدر منتظر اون لحظه ناب هستم کاش زودتر برسه.(برداشت بد نکنید نه دوس دختر دارم و نه عاشق کسی هستم و نه حال و حوصله گفتن «دوست دارم» به کسی رو دارم، فقط قراره یه اتفاق خوب بیفته)
این ترانه رو بخونید، انگار بدون ترانه آپ کردن واسم مزه نمیده :
از تو نوشتم
رو بال شاپرک، از تو نوشتم
روی یک قاصدک از تو نوشتم
از تو نوشتم تو یه بغض خاکی
تا تو دیگه از دلم نشی شاکی
قسم چشم سیاتُ می خورم
دلُ به مهتاب نگات می سپرم
من تورو از اون چشم سیات دارم
گرمی عشقمو از دستات دارم
دوست دارم تا که نفس می زنه
بغض ترانه هام با تو بشکنه
روی فرش غزل از تو نوشتم
از شروع ازل از تو نوشتم
از تو نوشتم تا کنارم باشی
تا ابد آهنگ گیتارم باشی
«اکبر یارمحمدی»
خب اینم از این تا یه روزگار دیگه؛
در پناه حق عاشق و آبی و سرفراز باشید / یا علی/ اکبر یارمحمدی
سلام آقای یار محمدی . حضور دوباره تان را تبریک می گویم و خوشحالم که دوباره می توانم از اشعار زیبایتان لذت ببرم حضور با تاخیرم را ببخشید . موفق باشید .
سلام دوست عزیز
ترانه ی زیبایی بود. ولی من احساس میکنم از لحاظ وزنی و روانی خواندن مشکل داره.(به نظر من)
من به روزم.خوشحال میشم سر بزنید
موفق باشید
در درون خویش زمستانی مساز و خود را از سوز سرما و بی برگی آن منالان... درخزان عمر بگذار وجود تو سرشت بهاران داشته باشد ...درخت طبیعت جوانه بزند و نسیم ذوقت خوشه های آرزو را به جنبش درآورد ...دنیای بیرون تصویری از درون تست ...بگذار در دنیای تو همیشه بهار باشد
سلام . شما چطورین . امیدوارم اوضاع کمی تا قسمتی بر وفق مراد باشد :
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند/
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر.........
زندگی با همین نشیب و فرازهایش جالب توجه است و پس از مدتی از همه تلخ و شیرینی هایش تنها خاطرات خوشایندی باقی می ماند .... و این نیز بگذرد .... آری روزگار همانند رودی تند و مواج می گذرد خروشان و پر سر و صدا، اما نرم و لطیف!
سلام
اکبرخان از آشنایی با شما هم خوشحال شدم. راستش من هم در فکر جمع کردن بچه های وبلاگ نویس ارومیه این وبلاگ رو درست کردم .ولی الا زوده باید افراد بیشتری رو به این وبلاگ پیوند بزنیم. ضمنا به مبلاگ خصوصی خودم هم سر بزن .http://www.hamid-man.blogfa.comخوشحال میشم.
لینکت هم کردم.
ضمنا اگر دوستان دیگری هم داشتی که اهل ارومیه اند و وبلاگ نویس معرفی کن تا در وبلاگستان ارومیه ایها لینکشونو بذارم.
سلا م اکبر خیلی به دلم نشست...اگه میشه کمی روحییه
وبلایگ شاد تر کنی عالی میشه..