ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این روزا حس میکنم که بدجوری باید بیشتر تلاش کنم ولی اینکار رو نمی کنم به دلیل همون مسئله قدیمی حس و حال هست.
یه توضیح ضروری در مورد توقیف «ماه عسل» باید بدم و اونم اینه که حس کردم زیادی خودخواهانه برخورد کردم و نباید به این زودی دستمو رو می کردم به همین خاطر تا اطلاع ثانوی اون به محاق توقیف میفته تا بفهمم یه من ماست دقیقا چند کیلو کره میده. پس ببخشید که این گونه شد.
اما ماه رمضون شروع شد و دیگه شمارش معکوس برای بنده شروع شده تا با تراشیدن این موهای نازنین که کلی زحمت کشیدم و بلندشون کردم، به خدمت مقدس سربازی اعزام بشم.(چقدر رسمی شد !!!!!!)
بله اینجانب قراره اول آبان به این مقوله مهم گمارده شوم تا کمی آدم بشم مگه نشنیدین که میگن خر میائین و آدم میرین اصطلاحا کارخانه آدم سازی هست (خواهشا فکرهای زیر شکمی نکنید که کلاهمون بدجوری تو هم میره، گفته باشم).
راستی ماه رمضون خوش میگذره یا نه واسه من که بد نشده تلافی دو ماه بیخوابی رو به طرز فوق العاده وحشتناکی دارم از بدن مبارک به در می کنم (حال میکنید ادبیات رو)
دیروز کاست «انتظار» امید رو گرفتم با اینکه زیاد فوق العاده نیست ولی دو تا ترانه «انتظار» و «بت» واقعا شنیدنی هستند به خصوص انتظار که واقعا فوق العاده هست. راستش جالب هست من بین اومدن کاستهای پیروزی و انتظار امید و همچنین کاستهای مشق عشق و قصه نگفته حسین زمان، عاشق شدم. قصه عاشقیم شروع شد و چه راحت هم تموم شد اون موقع دو تا ترانه تو محشری امید و غزل عشق حسین زمان رو خیلی دوس داشتم و این روزا قاعدتا باید با ترانه های حامد هاکان و محسن یگانه حال کنم اما چه کنم که نمی تونم بلکه تو این چند ساعت فقط امید گوش دادم امیدوار بودم که کاست آقای زمان هم بیرون بیاد که نیومد احتمالا تو دوران آموزش سربازی اونم بیرون میاد و اونجا با غم غربت و دوری از مامان جون (عجب پسر بچه ننهای هستم !!!!!) و پدرجون و خانواده باهاش حال خواهم کرد.(بازم فکرهای بد بد نکنید)
دیشب یه ترانه شش و هشت رو حوضی تر و تمیز که کار صادق نوجوکی بود رو می شنیدم و بدجوری تو عالم خودم بودم و با اینکه نباید زیاد نوشابه بخورم، اما این روزا چون بهش معتاد شدم بخصوص نوشابه کوکاکولا، بعد از خوردن یه کوکاکولای خانواده داشتم به یه ترانه فکر می کردم و به همین خاطر گفتم بنویسمش.
اصلا هم یه ترانه عاشقانه معمولی نیست (آخه من ترانه های عاشقانه مو سر کلاس و تو دانشگاه می نوشتم و این روزا حس اون ترانه هارو ندارم) بلکه یه چیزی فراتر از عشق هست.
من زیاد اهل عرفان نیستم ولی با این حال این روزا دمخورم قرآن و نهج البلاغه و هبوط در کویر دکتر شریعتی شده به چیزهای جالبی رسیدم.
یه چیزایی که اصلا گفتنی نیست بلکه هر کس باید خودش تجربه کنه نماز و روزه از نظر من فقط یه بهونه هست یه بهونه برای جدا شدن از دنیا والا در همه حال میشه با خدا حرف زد. دیگه مث بزرگترها نصیحت نکنم بهتر زیادی حرف نزنم.
من این روزا دارم برای خودم گیتار می زنم و شاید کسی نفهمه که چرا دارم اینگونه گیتار می زنم آهنگهایی که می زنم با هیچ یک از قواعد موسیقی سازگار نیست ولی این مهم نیست به دلیل اینکه دلم اینو می خواد و باهاش حال میکنه حس میکنم از وقتی که به تکنیک تو ترانه پرداختم از حس و حال ترانه کم شده دیگه اون احساس قبلی تو ترانه هام نیست یه چیزی کم دارم یه چیزی رو گم کردم به نظرم احساس و عشقم تو گیر و دار وزن و قافیه کشته شده و من قاتلش هستم.
با این حال امیدوارم که با «حرم» حال کنید، حرمی که برام حریم ایجاد کرده دوس ندارم از اتاقم پا بذارم بیرون چون حس میکنم حرم پیش خودم هست یعنی بهش رسیدم که خدا تو وجودم هست از اینکه اهل خطا نیستم از اینکه می بینم زیاد تو گیر و دار دنیا نیستم و فقط و فقط خودم هستم و این روزا خود خودم هستم.
یه اکبر با یه دنیا بی کسی و تنهایی که همیشه باهام بوده و این روزا بیشتر نمود پیدا کرده پس من این هستم دیگه نقابی ندارم دیگه اون لبخند الکی رو لبام نقش نمی بنده با اینکه روز به روز به غرورم افزوده میشه اما من همین اکبر مغرور رو به اون اکبر عاشق دلشکسته ترجیح میدم:
حرم
تو عید عاشقـــی تنهای تنهام
جاریه رود اشـــک رو گونه هام
تو هنوز کجـــایی ای خالق من
که دستاتُ بذاری توی دستام
جز فکر تو نیست فکری توی سرم
کــــه انگار با یــــــــادت دیوونه ترم
منو با نگات از ایــــن غــــروب بــگیر
عزیــز، مـنو ببر تا خــــــود حـــرم
منی که گناه عشق مونده رو دوشم
با قلب سنـــــــگیم تـــرانه فـــروشم
تــــو می دونی دریـــــای التمـــاسم
بــا این همــه رخت غرور می پوشم
تو طواف عشقـــــت کــــم نمیارم
نه هفتم و نه هفتاد، هفت هزارم
اگه روز عشقـــــــــــم عید قربونه
ســـرمُ زیر تیــــغ تـــــــو می ذارم
تو حَرَمِت، سعیِ وفا می کنم
دارائیمو وقف صفـــا می کنم
تا تویی ایـن کلام هـمیشگیم
صــــداتُ آواز دنیـــــا می کنم
«اکبر یارمحمدی»
در پناه حق عاشق و آبی و سرفراز باشید/یا علی/ اکبر یارمحمدی
سلام اکبر جان.این ماه مبارک رو بهت تبریک می گم.خوشحالم که اولین نفری هستم که کامنت می نویسم.
راستی این چندمین باره که اسم کاست مشق عشق رو غزل عشق نوشتی.غلطات اگه بره بالا تجدید می شی!!!
به امید دیدار .خداحافظ
سلام محسن جان
منم این ماه مبارک رو به تو تبریک میگم
من اشتباهمو درست کردم اینم به این دلیل اتفاق افتاده بود که من غزل عشق رو خیلی دوس دارم اما تو هم یه اشتباه داشتی و اونم اینه که از کی اسمت سلام شده و ما خبر نداشتیم: دی
فعلا تا بعد
سلام اکبر جان
ممنون از حضور دل گرم کننده ات آرزو دارم خدمت سربازیت هم با خوشی و سلامتی به اتمام برسه رفتی خدمت ما رو فراموش نکنی رفیق
مواظب خودت باش
موید و منصور باشی
رضا جان ممنون از لطفت
از اینکه بازم به یادم بودی متشکرم
سلام داداشی
میگم زیاد نری اون بالاها دیگه دستمون بهت نرسه.
راستی روزه هات قبول
آبجی کوچیکتم دعا کن
یادت نره ها
فعلنی
بابای
سلام آبجی کوچیکه
ما هستیم و این آبجی کوچیکه چیکارش میشه کرد
نترس من زیاد پرواز بلد نیستم همین جا پائین پائین پیش تو و بقیه هستم
تو هم مارو از دعات فراموش نکن خودتم خوب میدونی که چقدر بهت احتیاج دارم
فعلا تا بعد سلام