ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
انگار رفتن هم به نیومده، وقت رفتن هم که میشه دلمون میگیره بغض میکنیم و نرفته میخوایم برگردیم، حالا هم حکایت من این شده تو این چند روزی که تو دامان طبیعت بودم به یاد دوران کودکی دوست داشتم تا ابد همون جا بمونم اما حوادث بار دیگر مرا به این ماتمکده شهرنشین غبارآلود کشاندند، خودم موندم که چی بگم میخواستم چند روز پیش وبلاگم رو آپ کنم ولی نه حسش رو داشتم و نه حوصله ای که بتونم چیزی بنویسم، تو محیط اینترنت هم کمتر هوایی میشدم تا نکنه تو این حال پریشون باعث جنگ و دعوا نشم. شاید دو ماه دیگه برم خدمت سربازی از همین الان دارم روضه اش رو میخونم!!!، دوس دارم یه مدتی از این شهر و آدماش دور باشم نمیدونم چرا؟؟؟
ولی شاید بهتر باشه که کمی نباشم کمی ناپیدا بشم تا شاید قدر بعضی چیزها رو بفهمم شاید کمتر دلم هوایی بشه تا به اون کوچه بن بست سر نزنم شاید این عادت بیخود شعر و ور نوشتن از سرم بیفته تا شاید قدر گیتارم رو بیشتر بدونم
آره گیتارم!!! وای وحشتناک هست یعنی من باید دو ماه بدون گیتارم بخوابم حتی فکرش هم دیوونه ام میکنه شاید یه زن و شوهر چندین ماه از هم دور باشن و هیچ اتفاقی نیفته اما برای من قابل تحمل نیست بد جوری بهش عادت کردم به درددل کردن باهاش بد جوری انس گرفتم.
این روزا غم فاطمه زهرا هم بد جوری با غم خودم قاطی شده و احوالم پریشون تر از اون چیزی هست که بتونم درست و حسابی فکر کنم و یه چیزی بنویسم. دچار مازوخیسم شدم دارم خودم رو عذاب میدم بابت رفتارهای اشتباهی که انجام دادم بابت شیطنتهای کودک درونم دارم خودم رو تنبیه می کنم.
دوس نداره باور کنه که اکبر بزرگ شده نمیخواد قبول کنه که باید کمی بیرحم بشه کمی دروغگو باشه نمیخواد تحمل کنه که زندگی بالا و پائین داره نمیخواد بپذیره که عشق فقط تو کتابها و قصه ها و ترانه هاست. نه این اکبر پنج ساله نمیخواد بارو کنه که بیست و چهار ساله شده، داره این اکبر بیست و چهار ساله رو اذیت میکنه داره باهاش بازی میکنه( نگین تحت تاثیر آتش بس قرار گرفته، از بس کتابهای روانشناسی خوندم با خودم کنار اومدم و میدونم کی هستم).
یه سال پیش داشتم این جمله ها رو از زبان یه صدای گرم می شنیدم بغضی گلومو گرفته بود و بعد اشکام جاری شدن رو گونه هام :
« خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد (ص) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.»
دکتر علی شریعتی
آره با این جمله ها منم تموم شدم و از خودم چیزی باقی نموند همیشه با «فاطمه فاطمه هست» زندگی کردم و می کنم و خواهم کرد.
همون موقع ها یه سیاه مشقهایی کردم تا اینکه دوباره اوایل فروردین یه بار دیگه از اول اونا رو نوشتم اما بعد از بازگشتم به توصیه دوستی گرانقدر و برای تمرین ترانه این سیاه مشق رو دوباره از نو نوشتم با اینکه به خوبی میدونم به لحاظ موسیقیایی ایراد داره و خیلی هم سعی کردم رفع کنم اما چون نمیخواستم به حس کار لطمه بخوره همون گونه گذاشتم باقی بمونه من فقط یه تصویر از شب خاکسپاری بی بی عشق رو نوشتم بقیه اش با عاشقانش :
داغ زمین
ای ستاره همدمم باش
تو نگاه عاشق من
ماهِ من چرا بی کسی
تو بغض دقایق من؟
نبض گریه تو نگامه
چی بگم ز داغ زمین
هم ترانه با آسمونه
تو این شب ستاره چین
خوش به حال اون شب تار
تکیه گاه عاشقاته
خوش به حال اون چِشِ زار
گریه زاره اون نگاته
چی بگم ز خود شکستن
ای آرامش ترانه
کی به مهتاب می رسه این
انتظار دلبرانه
چی بگم ز هجرت تُ
تو سکوت این زمونه
گفتنش برام محاله
به این حال عاشقونه
خوش به حال اون ستاره
ز یادت جدا نمیشه
خوش به حال اون مهتاب که
محرمته واسه همیشه
همون تک ستاره ای که
شاهد اون باغِبون بود
همون مهتاب که از غمت
واسه همه تورو سرود
خوش به حال اون شب تار
با تو سفرهی الماسه
خوش به حال اون دل زار
بی تو غرق التماسه
آهای ماه من با توام
که با اشکام همسفری
آهای ستاره با توام
که از دلم با خبری
منو ببرید به اونجا
دلم برایش دلتنگه
همون جا که زمزمه هاش
واسه دلم خوش آهنگه
«اکبر یارمحمدی»
بهرحال این سیاه مشق تقدیم به بانویی که زندگیم رو به او و به پدرش محمد(ص) و به همسرش علی و به فرزندانش حسن و حسین و زینب مدیونم.
در پناه حق همگی آبی و عاشق و سرفراز باشید/اکبر یارمحمدی
با سلام
ممنون از مطالب زیبای شما
ممنون می شوم نظر شما را در باره شعر هایم بدانم
نیست هیچ بارانی اینجا ***
در کنار پنجره
من
حسرت یک قطره باران
آسمانی گرم و روشن
ابر ها
در کوچ فردا
با وجودش در زمستان
آرزوی نم نم آن
بس نگاهها آسمانی
نیست هیچ بارانی اینجا
با وجود باد خشمگین
شهر پیدا نیست هر جا
گرد و خاک هم در هوایش
می پرند
حیران و ویران
در خیالم
با نگاهش
نم نم باران چه زیبا
تا بشوید شهر تشنه
نیست هیچ بارانی اینجا
موج
در ساحل چه زیبا
می نشیند روی سنگها
قایق صیاد را او
می برد
در خواب و رویا
ماهیان رنگ رنگش
در دل دریا فراوان
منتظر
از ریزش آن
نیست هیچ بارانی اینجا
(نوپا
سلام آقا اکبر گل خودمون چه خبر شما هم کم پیدا بودید
هی آره والا من خسته شدم حالا کمی دلم نمیدونم بخاطر
ایام فاطمیه بود و من سرم شلوغ بود خب حالا مطالبتو ذخیر کردم سر وقت بخونم
فعلاْ یا حق
سلام اکبر جان
خدا رو شکر تو این روزای عزیز تو فیق از فاطمه نوشتن شامل حال و روزت شد . امیدوارم بانوی آب و آیینه جلا بخش همه لحظه هات باشه .
در کنار مطلب پیشین با حرفی دیگر به روزم
یا فاطمه
س ل ا م
خوبین شما ؟؟؟
امیدوارم
می خواستم بگم که من
آپ کردم
منتظر حضور گرم با نظرات پربارتون هستم
منتظرم
سبز و شاد باشی
*** ف ع ل ا ***
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨) ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨منتظرتم ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*´¨)
در ضمن باهات قهرم اکبر...می دونی چرا ؟؟؟ چون خبرم نکردی که آپ کردی...ناراحت....
سلام آقا اکبر خوندمش زیبا بود به زیبا خودت
آقا اکبر گل من همه بر روز کردم شاید مثل تو خوب نباشه ولی میشه گفت من به روز کردم
سلام
خوبی؟
ممنون به وبلاگم سر زدین
متن قشنگی بود
موفق باشید
فعلا
سلام
خوبی خان پسر
در مورد فاطمه کی میتونه حرفی بزنه یا چیزی بنویسه...هرچی هم بگیم حق مطلبو ادا نکردیم.
اما شعرت عاااااااالی بود.
منو ببرید به اونجا
دلم برایش دلتنگه
همون جا که زمزمه هاش
واسه دلم خوش آهنگه
................
آفرین.
قربانت
********************فعلا************************
سلام
درگذتش پدر امیدو به شما و همه ی طرفداران امید تسلیت میگم
آپ کردم
دوست دارم سر بزنین
درضمن یه گلچین از کنسرت امید گذاشتم
حجمشم خیلی کمه خیلی زود دانلود میشه
حتما دانلود کنین
هرکدومو خواستین نظر بذارین تا توی پست بعدیم با کیفیت براتوئن بذارم
سبز باشی
سلام آقا اکبر کم پیدایی
سلام
منتظرم یه بار دیگه سربزنی.
سلام دوست عزیز
فکر می کنم یه جورایی اینجا عوض شده
ای شیطون
نکنه ....
که داری دکوراسیون عوض می کنی
راستی یادم رفت بگم
از بابت سوغاتی واقعا ممنونم
لطف کردی
دلا بسوز کخ سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
اینو برای امین نوشتم اون گفت بیشتر بازی با کلماته
زندگی ---برگ بودن در میان باد نیست
امتحان ریشه هاست
کاش وقتی اپ میکنی خبر بدی
سلام
حالتون چه طوره؟
میگما بلاگ منو که فراموش نکردی نه؟
منتظم ا
بیا پیشم
بای بای
سلام اکبر جان
با کلامی به روزم
س ل ا م
اول که امیدوارم که خوب باشی
بعد با معذرت و شرمندگی اومدم که بگم
آپ کردم
بازم مثل همیشه منتظرتم
سبز و شاد باشی
ف ع ل ا
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨) ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨منتظرتم ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*´¨)
...سر تو بذار رو شونه هام خوابت بگیره....بذار تا آروم بگیره دل بی تابت...بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره....حتی من از شنیدنش گریم می گیره....
راستی بی معرفت چرا آپ نمی کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا هم چو قصه ام فراموش می کنی
دوست عزیز سلام
وبلاگ ::اشک ها و لبخندها:: پس از مدتها به روز شد و همچون همیشه منتظر عطر امید بخش حضور شماست
منتظرم و خدانگهدار
سلام اکبر جان
به روزم مسرور میکنی
سلام
خوبی شما ؟
کم پیدایین ؟
دیگه سر نمیزنین
منت چند باری بهتون سر زدم اما شمات نیومدین
من بازم آپم
سلام آقا اکبر کم پیدای میدونم منم سر نمیزدم ببخشید وقت نداشتم شرمنده راستی قالب جدید که نمیشه گفت ولی میشه گفت زیبا سازی رو بهت تبریک میگم جداْ وبلاگت مثل خودت خوشگل تر شده همیشه پایدار و سلامت باشی راستی به روز کردم یک سربزن یا نکنه رفتی سربازی
دوست دارت محمود
سلام
مرسی از اینکه اومده بودید بسیار سپاسگزارم
به اممید یزدان میگیرد دستی که باید بگیرد دستانت را ...
تلاش کن..
همیشه سلام...
موفق و تندرست باشی....
دوست عزیز سلام
لطفا آدرس لینک مرا در وبلاگتان به آدرس http://www.marysheet.mihanblog.com تغییر دهید.
با تشکر
خدانگهدار
سلام استاد
خیلی خوشحالم که باهاتون آشنا شدم
من شرح حال شما رو که خوندم اخیلی خوشم اومد از شخصیتتون
مایلم بیشتر با شما آشنا بشم
در ضمن لطفا ترانه ی این حقیر رو هم بخونید
منتظرم
یا علی
سلام به روزم رفیق
********************************
دوست خوبم سلام !
جادوهای ویندوز با یه خبر خوش و آپی متفاوت منتظرتونه.
مدتهاست با این اسم آشنایین .
شاید فرصت خوبی باشه تا دوستیای قدیممون و دوباره تجدید کنیم.
«بذر عطوفتی که دیروز با مهرت در دلم کاشتی جوانه ی محبتی است
که امروز مرا به تو میخواند.
تنهایی سهم دلهای از یاد رفته است ، مرا یاد کن ای یادت در یاد...! »
********************************
درود بر شما
همین نزدیکی ها یه کلبه هست که سخت منتظر ورود شما به اونجاست آخه واسه یه روز بزرگ جشن گرفتم.....
منظر حضور گرمتون در محفل مون هستم البته که با حضور شما این محفل جون می گیره !!!!
منتظرتونم
سبز و شاد باشین
****ف ع ل ا****
راستی بابا چرا آپ نمی کنی من که مردم از بس اینو خوندم....
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨) ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨منتظرتم ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*´¨)
نگاه می کنم نمی بینم چشم مرا هوای تو پر کرده...گوش می کنم نمی شنوم گوش مرا صدای تو پر کرده.....
فاصله عشق های معمولی را از بین می برد و عشق های بزرگ و جاودانی را شدت میبخشد...
مانند باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ور می کند...
/////////////////////////////////////////////////////////////////////
سلام.
ممنونم که سر زدین.
امروز توی کلبه ی من یه مهمونی بزرگ هست. همون دلیلی که این بلاگ بخاطرش افتتاح شد.
خوشحال میشم شما هم تو این روز زیبا کنارمون باشید.
...
امروز دیگه من نیستم... ما هستیم!
یا علی
سلام داداشی
خوبی عزیزم
می بینم که حسابی خودتو مشغول کار دنیا کردی
بسه
این همه به پول نچسب
کم کم مار و یادت می ره ها
یه روز خواهر برادرات پول می شنها
پول که احساس نداره
دل نداره
ما دلمون براتتنگ می شه نه پول
سلام رفیق به روزم
در کنار پنجره
من
حسرت یک قطره باران
آسمانی گرم و روشن
ابر ها
در کوچ فردا
با وجودش در زمستان
آرزوی نم نم آن
بس نگاهها آسمانی
نیست هیچ بارانی اینجا
با وجود باد خشمگین
شهر پیدا نیست هر جا
گرد و خاک هم در هوایش
می پرند
حیران و ویران
در خیالم
با نگاهش
نم نم باران چه زیبا
تا بشوید شهر تشنه
نیست هیچ بارانی اینجا
موج
در ساحل چه زیبا
می نشیند روی سنگها
قایق صیاد را او
می برد
در خواب و رویا
ماهیان رنگ رنگش
در دل دریا فراوان
منتظر
از ریزش آن
نیست هیچ بارانی اینجا