زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

زخمه

وب نوشت های یکی که دیر رسیدن عادتش است ...

هم بغض « به یاد چهار سال گذشته»

این روزا به هر بهونه ای غرق ترانه و اشک میشم. دلم برای کلاس و دانشگاه تنگ شده واسه تموم کلاسهایی که دودره کردم. واسه اون لحظاتی که سر کلاسهای دینامیک، مکانیک سیالات، آمار،  مقاومت مصالح، طراحی اجزا موتور، معارف اسلامی، مساحی و نقشه برداری  می نشستم و ترانه می نوشتم.

دلم برای همه رفقا تنگ شده با اینکه دیگه این روزا تنها تر از همیشه شدم تنهای تنها دریغ از رفیقی که حالمو بپرسه.

دلم برای  تموم اون لحظاتی که عاشق شدم تنگ شده نمیدونم تو این چهار سال برای اولین بار هست فرجه ندارم.

دلم برای شب امتحان تنگ شده، از بس که درس نمیخوندیم واسه شب امتحان تموم کتابهارو کتک میزدیم تا شاید یه چیزی تو ذهنمون بمونه.

دلم برای تقلب کردنها تنگ شده.

و این ترانه «هم بغض» تقدیم همه کسانی که تو این چهار سال، خوب و بد مرا تحمل کردند:

 

هم بغض

 

چی بگم از اون لحظه ها و دقایق

از گنــــاه دلایی که شدن عاشق

از اون همه خاطره که رفته بر باد

روزگاری کــــه دیگه مارو نمیخواد

 

چه روزگـــاری داشتیم تــــو عــــالم یه رنگی

برای هــــــم مـــــــی مـــردیم از ته دلدادگی

چه حالی داشتیم تو روزای عشق و سادگی

دلامـــــون هم جـائی نداشتند واسه دورنگی

 

یکیمون شده عاشــــق غزل فروش

اون یکی هم آواره و خونه به دوش

یکی دیگه رفته ســــــراغ تقدیرش

یکی هــــــم آزگــــــار دل اسیرش

 

چه حالی داشتیـم تو روزای عشق و ترانه

چه ساده هم بغض هم میشدیم عاشقانه

دلامـــــون قد می کشیـــدن تا اوج آسمون

دل به جدایی دادیم تو فصل عشق و بارون

 

«اکبر یارمحمدی»


موخره:

فکر نمیکردم اسم بردن از کسانی که خاطراتی نیک باهاشون داشتم اینگونه باعث سوتفاهم بشه به همین خاطر و به حرمت تمامی این لحظه ها اسم همه رو پاک کردم تا کسی بهم انگ پسرخاله شدن رو نزنه.

خدا خودش خوب میدونه این روزا دارم با تنهایی میجنگم با خاطراتم زندگی میکنم و اشک میریزم با این حال ایرادی نداره بذارید همین جا بمونه ته اعماق دلم تموم حسی رو که به همه کسانی که تو این چهار سال، خوب و بد منو تحمل کردند. مزاحمتها و زیادی وراجی کردنام رو طاقت داشتند ببخشید که هیچ وقت نتونستم تو این چهار سال حس واقعیم رو به همه شماها بگم.

دیدید که بی خودی پسرخاله شدم باید همه رو به چشم غریبه دید تا خلافش ثابت شه. باید به همه بی اعتماد شد تا خلافش ثابت شه، باید همه رو به چشم دشمن دید تا برعکسش ثابت شه.

آره ایراد از من هست که زیادی صمیمی میشم و ایراد بزرگتر اینه که اگه کسی ازم دو قدم دور بشه من ده قدم دور میشم.

ببخشید که پسرخاله شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!

ساعت یازده و نیم سه شنبه شانزده خرداد هشتاد و پنج


در پناه حق همگی آبی و عاشق و سرفراز باشید/اکبر یارمحمدی

نظرات 30 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 15 خرداد 1385 ساعت 02:21 http://bood.blogsky.com


چه عذاب بزرگی است
وقتی که من تمام تنهایی را
به دوش می کشم
و سخت ترین لحظه های انتظار را
با شکیبایی خود قسمت می کنم.
آرزوی محالی ست
درک دستهای تو
از انتهای تنهایی ستاره های چیده شده
و سفره های خالی احساس
که مهربانی سایه ها
رنگینش کرده است
تو حتی
از فکر این عذاب هم عاجزی
و من هر روز
تحلیل می روم ....

بابا تو که دل ما رو کباب کردی...من به اندازه خیلی بیشتر از کافی دلتنگ بودم . اومدم اینجا یه ترانه بخونم دلم واشه..دلم یاد همه اونایی هم که تو این مدت یادم نبود افتاد و تنگ شد!
واقعا که ؛چه حالی داشتیـم تو روزای عشق و ترانه؛ یادش بخیر...هانی

[ بدون نام ] 16 خرداد 1385 ساعت 13:57

یکی از بزرگترین عیوب شما ، البته اگر ناراحت نمیشید : اینه که خیلی زود با هر کسی احساس صمیمیت میکنید و به اصطلاح زود پسرخاله میشید.این مسئله به وضوح در این متن به چشم میخوره. امیدوارم که ظرفیت انتقاد رو داشته باشید.

نه دیگه طاقتم طاق شده به همین خاطر ظرفیت انتقاد رو ندارم به همین خاطر صورت مسئله رو پاک کردم. تا هم تو و هم کسانی که تو یه ساعت گذشته گفتند که چرا اینو نوشتی دلگیر نشن.
نه، اصلا این روزا با خودمم غریبه شدم و هیچ گونه احساس صمیمیتی با کسی ندارم.
خوبه که من با اسم کاملم اینجا هستم و راحت حرفمو میزنم کاش تو هم اونقدر جرات داشتی که اسمت رو می نوشتی.
البته یه اخلاق بدی که دارم پررو هستم و کسی هم که به پروپام بپیچه ناجور ناکارش میکنم.
خب این دفعه همه اسمهارو پاک کردم ببینم روم چه اسمی میذارید.
چهار سال اسامی مختلف از قبیل بیست و پنج صدم، شیتیل، دکتر شریعتی، شاعر مجنون، گلواژه گو گفتید خب این یکی هم روش ما که از کسی ترسی نداریم.
انگار ملت از ما میترسن که میان و با اسم مستعار و یا بی اسم کامنت میذارن و در میرن.
دیدی که بیخودی امیدوار بودی چون طاقتم طاق شده و دوس دارم این روزا کسی بهم بالاتر از گل چیزی نگه. به خصوص اونایی که منو از نزدیک میشناسن.

نظرمو میگم ولی فردا چون میخوام روش حسابی کار کنم

لاله 20 خرداد 1385 ساعت 06:34

سلام
همه همینطورن ...
دلتنگی اینقدر زیاده که حتی گاهی مجبور میشی بعضی از لحظه های گذشته رو برای خودت مجازا تداعی کنی ...
من حرفاتو میفهمم اما یه پیشنهاد دارم ... خاطره هاتو بذار توی صندوقچه دلت ... مواظبشون باش که غبار نگیرن اما زیاد تداعیشون نکن ... بذار یه کمی همه چیز آرومتر شه ... و دل تو هم ... بعد کم کم خودت با یه چیزایی کنار میای ... این یه جورایی رسم روزگاره که خیلی ها تجربه ش کردن ... ما هم ... و بعد از ما هم ...
شاد و سربلند و استوار و آزاد باشی

سلام حال شما ؟
کم پیدایین ؟
خوبین خوشین
دیگه سر نمی زنین
من آپ کردم
منتظر حضور سبزتون هستم بای بای

کاملیا 20 خرداد 1385 ساعت 11:59 http://aghagheia.blogfa.com

سلام آقای یار محمدی ....از اینکه روزگار خوبی را نمی گذرانید متاسفم ولی جبر است و حکم گذشت زمان ...با یاد آوری های گذشته تان به یاد سالهای دوری افتادم و مثل شما هر لحظه اش را با حسرت گذراندم ولی زمان یاد داد که روزی همه چیز پایان می پذیرد خوشبختانه هم غم و بدبختانه هم روزگار خوش و بی خیالی که تمامی غمت یه نمره و یا یک جواب سلام و یک نیم نگاه طرف ......از حضور گرمتان سپاسگزارم شما همیشه در کامنتهایم اول بودید و بهترین نظریات را عرضه می کردید و من بسیار متشکرم ولی مجید قصه مرا شما با قلب پاکتان یافتید . مجید قصه من آدم بود با ظاهری زیبا و فریبنده و الفاظ قشنگ جزیی از یقه سفیدهای جامعه که با وجود تمامی گناهانشان جایگاهی ویژه دارند احترام دارند و .... و یاسی قصه من هزاران دختر گمشده در شهر بود . دخترانی که حتما نباید از خانواده هایی بد باشند قشر متوسط جامعه هستند ولی با توجه به فضای جامعه افسرده اند و دربدر چیزی که شادی بخش باشد ...و ایکس تنها چیزیست که شادی می بخشد چون راهی دیگر نمی شناسند . یاسی همه آن آدمهایی است که خود را گم کردند ......
راستی شعر زائرتان هم بسیار زیبا بود . موضوع جالبی بود موضوعی است که منهم مدتی است دارم رویش کار می کنم و برایم جالب بود که جوانی از نسل سوم انقلاب هم یادی از عشقهای ناکام جنگ کرد . دعا کنید داستان زائر منهم به نتیجه برسد ....یاعلی در پناه حق ...در ضمن اینقدر خود را سرزنش نکنید هر کس خصوصیات خاص خود را دارد و همین اختلافها است که زیبایی داده . همه مثل هم نیستند ولی برای زندگی اجتماعی در حد نهایت باید سازگاری داشت و هر چه بیشتر پیش بروید به این حرف خواهر بزرگتان بیشتر خواهید رسید .
موفق باشید

کاملیا خانوم ممنون از لطف همیشگیتون.
میدونم این ایام و این روزگار هم خواهند گذشت و امیدوارم همون که شما گفتین بشه و بتونم راحتتر با اطرافم سر سازگاری داشته باشم ولی انگار این روزا با خودم سر ناسازگاری دارم.
حالا ببیینم چی میشه. امیدوارم قصه زائر شما هم به نتیجه برسه منم دعا میکنم

لیلا 20 خرداد 1385 ساعت 12:56 http://akhtarak.blogfa.com

سلام

خوبی پسر

چه وبلاگ خوشرنگی داری

قبلا هم اومده بودم

ولی الان خیلی آبیش آبی تر شده

قشنگ تر شده

لیلا 20 خرداد 1385 ساعت 12:58 http://akhtarak.blogfa.com

سلام

هرکجا هستم باشم

آسمان مال من است

پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است

چه اهمیت دارد اگر گاهی می روید

قارچهای غربت

آه ه ه ه ه ه

گاهی وقتها آنقر خسته ام که نمی تونم بار معنی این کلمات را به دوش بکشم

ولی می دونم که عمیقا بهشون معتقدم

پایدار باشی

سلام آقا اکبر نمیدونم من نمیتونم نظر بدم یعنی من با سناین سن نسبت بردار بزرگم نمیتونم نظر خوبی بدمآخه من ۲۲ سال بیشتر ندارم
در ضمن به روز کردم
ممنون میشم یک سری بزنی

درود بر تو
امیدوارم که حالت خوب باشه
این نظر رو من دارم واسه کسایی می فرستم که همراهان من در حضرت عشق بودن
در اونجا بنا به دلایلی پلمپ شد و دیگر هم باز نخواهد شد تا جشنی دیگر...
نتونستم از نوشتن دست بردارم و حالا شروع کردم به نوشتن صد البته که همه چیز جز عشق !!!
در جایی دیگر شروع به نوشتن کردم البته با کلی تغییرات و نه مثل حضرت عشق
این بار متفاوت از حضرت عشق با مطالبی گوناگون
خوشحال میشم که همانند حضرت عشق شما رو در کنار خودم حس کنم
البته که اگر هم موافق نیستین میل خودتونه....
منتر حضورتون در وب لاگ جدید هستم
فردا یعنی رو....یک شنبه 21 خرداد 1385....افتتاح وب لاگ جدیده....خوشحال میشم که حضورتون رو ببینم !!!
آدرسشم اینه ===<<< ehhmm.co.sr >>>====
http://ehhmm.blogsky.com
منتظرتونم
فعلا.....

لیلا 20 خرداد 1385 ساعت 18:55 http://akhtarak.blogfa.com

خیلی غمگینم کردی

اما.........

سلام رفیق درد انسان متعالی تنهایی و عشق است زیاد نگران نباش . تنهاییم را دوست دارم زیرا هیچگاه مرا تنها نگذاشت تران ات رو هم خوندم لطیف بود به روزم رفیق

حضرت عشق 21 خرداد 1385 ساعت 18:09

روزها انتظار کشیدم
و شبها با یاد او تاصبح بیداری کشیدم
بهانه ای نداشتم برای دیدارش
تا اینکه یک شب
زنگ ساعت مژده تولد او را داد
بهترین بهانه


منم به همین بهانه اپ کردم خوشحالم میکنی که به جشن کوچیک من بیای .... منتظر حضور گرمت هستم ... .
به هر دو تا بلاگ من سر بزن :
www.anooshka.blogsky.com
www.har-2-ashegh.blogsky.com

زیاد منتظرم نذار
عاشق باشی و پایدار

رحمان خرامان 22 خرداد 1385 ساعت 15:00 http://shabkhoun.blogfa.com

سلام دوست عزیز
شعر بسیار جالبی بود.اگه وقت کردی سری هم به ما بزن.
نظر یادت نره. www.shabkhoun.blogfa.com

سلام و درود به آقا اکبر گل
امیدوارم که حالتم خوب باشه
مرسی از حضورت در وب لاگ جدیدم خوشحالم کردی
امیدوارم که دوستای خوبی واسه هم شیم
راستی من اسم وب لاگم رو عوض کردم آخه خیلی ضایع بود اگه ممکنه حالا که زحمت کشیدی و لینکم کردی اسشم عوض کن
گذاشتم این اسمشو====>> بی خیالی
خودم رو هم از این به یعد با هیمن اسم بشناس
باشه؟؟؟
راستی عصر آپ می کنم بیا خبرهای توپی دارم
فعلا...

سلام
حال شما؟
امیدهم منو کشته هم نمی دونم شما رو یا نه
اما نمی خواد دوباره بعد از ۵ سال دنیا بیام

مقداد 23 خرداد 1385 ساعت 13:16 http://boghzeseda.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی داری دوس داری باهم تبادل لینک کنیم به من هم سر بزن

دوست عزیز سلام
وبلاگ اشک ها و لبخندها با آخرین پست خود به روز شد
منتظرم و خدانگهدار

بی خیالی 23 خرداد 1385 ساعت 17:18 http://ehhmm.blogsky.com

سلام به دوست گل خودم
خوبی؟؟؟
خبرهای داغ و تنوری در ///// بی خیالی ////////
بی خیالی آپ شد و منتظر حضور گرم شماهاست
البته با نظر
منتظرتونم در ehhmm.co.sr
دیر نکنی ها
*** فعلا ***

شیوا 23 خرداد 1385 ساعت 21:07

سلام اقای جواد خان
کامنتتون رو تو وبلاگ اقای افشاری دیدم و همچنین
نقدتون رو من ترانه های اقای افشاری رو به یه جهت دوست دارم و اون هم به این دلیله که در هر بند حرفی برای گفتن داره و در حد بضاعت خودش کشفی شاعرانه داره . حالا دوست دارم نسبت به کارتون نظرم رو بگم بی کم و کاست و بدون هیچ غرض و مرضی .
۱- نغییر وزن و از هم گسیختگی بلا فاصله در بیت دوم
۲- قافیه قرار دادن (( باد )) با (( نمی خواد )) خیلی دلچسب نیست
۳- ترکیب ته دلدادگی خیلی رسا نیست شاید از ته دل معنی بده ولی از ته دلدادگی کمی درش ضعف تالیفه .
۴- باز هم قافیه کردن دو رنگی با سادگی یا دلدادگی که خیلی روون نیست .
۵- باز هم قافیه کردن تقدیرش با اسیرش . دوست خوب تقدیر با اسیر قافیه نیست و به صرف اضافه شدن (( ش)) قافیه محسوب نمیشن .
۶- استفاده ار ترکیب تکراری همبغض که این نوع ترکیب بسیار زیاد در ترانه این روزها به چشم میخوره و بسیار تکراری شده اگر مایل باشی تو کامنت بعدی چند مثال که دقیقا با همین ترکیبه برات میارم .
در کل شعر خیلی متوسط پیش رفته و اتفاقا شاعرانه ای درش رخ نمیده تغییرات ناگهانی وزن طولانی شدن ابیات همه اینها در یک ترانه مسئله و مورد ایجاد میکنه نکته جالب برام این بود مواردی رو در ترانه افشاری گوشتزد کرده بودید که خودتون در اون موارد کاملا ضعفتون مشهوده . هر وقت در هر بند شعرتون حرف تازه ای داشتید و اون حر ف روبدون عیب و نقص بیان کردید می تونید این حس رو داشته باشید که ترانه گفتید

باید بگم کارتون خیلی جای نقد مضمونی نداشت فقط میشد روش نقد تکنیکی کرد چون همونطور که گفتم خیلی شاعرانگی در اون وجود نداشت که بخواد از این باب هم مورد نقد قرار بگیره.
اوقاتتون خوش

سلام اکبر جان
دوست نازنین ما اطلاعات ادبیشون رو خیلی بی ادبانه بیان میکنن .میگن اگر میخوای فحش کسی هم بدی بزار تو کادو و بهش بده . ارائه اطلاعات در چنین بسته بندی خیلی دلنشین نیست من منکر سواد این دوست خوبمون و نگاه تیزبینانشون نمیشم . در هر صورت ایشون به عنوان یه مخاطب حق دارند کاری رو که در وبلاگ در معرض نقد قرار میگیره نقد کنن جای بسی خوشحالیه که ایشون ترانه تو رو نقد کرده نه شخصیتت رو . خوب شخصیت من از نگاه ایشون شخصیتی بی وزن و قافیه است و عجبا که اکتساب چنین شناختی محصول دوبار قدم رنجه کردن به وبلاگ حقیر بوده و بس حد اقل شواهد امر چنین باوری رو در ذهن پرورش میده . در هر صورت تو رفیق نازنین خرده به دل نگیر . در تعقیبات کامنت ایشون بر خودم واجب دیدم این چند سطر رو برات بنویسم من که به این حرفا عادت دارم ولی دوست نداشتم روح لطیف رفیق نازنینم آزرده بشه .
خوش باشی ببخشید اوقاتتون خوش ( خوش با باشی قافیه نیست )

آقا رضا من ناراحت نمیشم با حرفات کاملا موافقم ماشاالله این روزا هم از بس روحمون آزرده شده که دیده پوستش عین کرگدن کلفت شده و هیچیش هم نمیشه. در مورد قافیه و این حرفا هم حرفای منو زیاد جدی نگیر به قول شاهکار بینش پژوه : اگه زیادی به قافیه دلخوش بشیم اونوقته که قافیه رو میبازیم D:

لیلا 23 خرداد 1385 ساعت 21:40 http://akhtarak.blogfa.com

سلام مهربون

می بینم که بار سفر بستی

خدا به همرات

اینم تقدیم به تو


هر کوی و برزنی را
می جویند
هر مرد و هر زنی را
می بویند
بشنو
این زوزه ی شگان شکاری ست
در جست و جویش اکنون
و خاک
خاک تشنه
و قطره های خون
آن گرگ تیر خورده ی آزاد
در شهر شهرها
امشب کجا پناهی خواهد یافت
یا در خروش خشم گلوله
کی سوی بیشه راهی خواهد یافت

شیوا 24 خرداد 1385 ساعت 06:00

سلام
اولا نشون دادی چقد نقد پذیری دوم اینکه از متن بلندو بالایی که مغولانه بلغور کردی معلومه چقد برات مهم نیست که همکلام ادمایی مثه من بشی . چقدر ناشیانه مواردی رو که در ترانه ات بود توجیه متشاعرانه کردی . واسه یه اشتباه هزار دلیل آوردن میشه هزار و و یک اشتباه جای اینکه یه اثر بی اساس رو روونه وبلاگت کنی و بعد بیای و هزار یه توجیه بیاری و تا اونجایی پیش بری که بگی من هیچ ادعایی ندارم و اون یه ریزه شاعرانگیت رو زیر سوال ببری یه مقدار روراست باش با خودت و واژه هات ادم نسبت به کارش باید مسئول باشه کسی که بچه اش رو سر راه میزاره با کسی که واژه هاشو سر راه میزاره خیلی توفیری نداره در مورد اون شعر اندیشمندانت هم حرف و حدیث بسیاره که با چیزی که نوشتی هر حرفی راجبش منتفی میشه منم حال و حوصله طومار های اینچنینی رو که تو هر بندش پر از غرض و ادعاست ندارم خودت منو دعوت کردی به وبلاگت نشون دادی چقدر برای این دعوتت ارزش قائل بودی برای شعرات هم بیشتر از این ارزش قائل نیستی در ضمن من اسمتون رو اشتباه متوجه شدم خرده برده ای ندارم از کسی راستش رو میگم اسمتون رو اشتباه تایپ کردم ( از این بابت معذرت میخوام )و اضافه کردن خان هم حمل بر بی ادبی نیست این تعبیر شما بود .خوب این اخرین مهمونی بود که تو وبلاگ شما اومدم میکن ادم به روی صاحبخونه خونش میره من که بر و روی عاشقانه ای اینجا ندیدم اونم تو وبلاگ دلنوشته ها و عاشقانه ها .
در مورد اقا رضا هم بماند ایشون که همیشه الطافشون شامل حال ما شده نمی دونم اون چرا انقدر درگیر ما خاله زنکا میشه اون که یه پا مرده .
اوقاتتون خوش

یه بار گفتم : ما خودمون آخر مصیبتیم روضه خون نداریم
بابا بی خیال

[ بدون نام ] 24 خرداد 1385 ساعت 14:20

سلام با تشکر از زحماتتون اگر فرصت داشتید یک سری به این ادرس بزنید مطالبش بسیار جالبwww.alcoran.blogsky.com

اکبر عزیز سلام
از اینکه همراه همیشگی من هستی بسیار خوشحالم
هنوز سفرم پا بر جاست ولی به خاطر لطف بیش از اندازه ی دوستان و اصرارشان مبنی بر ادامه ی بحث آن هم به صورت حداقل یک ماه یک بار تصمیم گرفتم از دنیای وبلاگنویسی خداحافظی نکنم.
امیدوارم همچون همیشه همراهی ام کنی
خدانگهدار دوست من

شخص ثالث 25 خرداد 1385 ساعت 11:35 http://shakhse-sales.blogsky.com/

سلام
بازم منتظر نقدای خوبت هستم با یه هدیه جدید

سلام . ایام فارغ التحصیلی یه جورایی شبیه بازنشستگی می مومه و کمی تا قسمتی غم انگیز است . ولی یه جورایی تولد دیگری هم هست .


امروز نه آغاز و نه انجام جهان است

ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

پس یه جورایی باید هم تبریک گفت و هم تسلیت . ایام درس و دانشگاه همیشه از ایام خاطره انگیز و دوست داشتنی بوده و هست و خواهد بود . اما علم واقعی در دانشگاهها نیست . در انسان ها و انگیزه ها و روح تحقیق و حقیقت جویی آنهاست . البته حالا حالاها فوق لیسانس و دکترا هم پیش رو هست و به قول معروف شب دراز است و ماجرا کشدار . ضمنا لینک شما را اضافه کردم . هر چند که از قدیم هم یه جورایی بوده و هست و خواهد بود .

در مورد آن وبلاگ نقد قرآن و چیزهایی شبیه این ها باید بگوبیم که قبلا در مورد تناقضات قرآن حتی زمان علی (ع) مطالب زیادی با خود ایشان بحث کرده اند و در تاریخ هست . ظرفیت نقد و بحث در فرهنگ اسلامی خیلی بالاست و نتیجه همه بحث ها بیشتر روشن شدن حقایق قرآنی است .

من قبلا در وبلاگم نوشته ام که



اما به نظر من وقت گذاشتن برای بررسی همه ایرادها و شبهات



و باز کردن کلاف های سر در گم سفسطه های بی دینان کار بیهوده ای است





ــ مگر در آن حدی که واقعا برای شخص من و ما مسئله ای حیاتی باشد



ــ قرار نیست که هر جا هر سخن غلطی که هر کس گفت



ــ ما عمرمان را برای تحلیل آن صرف کنیم



ــ قرار نیست که ما همیشه انفعالی کار کنیم



ــ قرار نیست که همیشه بنشینیم و دیگران سبزی بریزند و ما پاک کنیم



ــ آنها گره بیندازند و ما گره گشایی کنیم



ــ چون گاهی مثل بازی های دو طرفه سرگرمی بی خاصیتی می شود برای اوقات فراغت



ــ نقد شبهات و ایرادهای منکران دین و خدا و حقیقت لازم است



ــ حتی نقد سخنان احمقانه اگر ضرورت باشد خوب و حکیمانه است



ــ اما سپری کردن عمر برای بررسی همه سخنان احمقانه خود نوعی حماقت است



ــ مثل بررسی بیماری های روانی که اگر هزار سال هم طول بکشد



ــ با رفع بیماری های روانی ما از نمرات منفی به حد صفر می رسیم



ــ اما کسب سلامتی و رشد و موفقیت فقط رفع بیماری روانی نیست



ــ موفقیت و خوشبختی فقط افسرده یا موذی نبودن نیست



ــ بیرون انداختن زباله ها به معنای پر شدن خانه از گلهای رنگارنگ نیست



ــ این کارها تنها می تواند راه رهروان را باز کند و موانع را از میان بردارد



ــ اما بعضی عاشق سفسطه ها و ایرادها هستند



ــ به جای جست و جوی حقایق در نور و روشنایی



ــ همه جا مانند موش به انبارهای تاریک می خزند



ــ و دنبال گونی شبهات و ایرادها و انکارها و ردیه ها می گردند



ــ صد هزار ایراد گردآوری کرده اند و کافی نیست



ــ روزگار خوشی دارند و دلخوشند که حتما به این سوالات پاسخ بیابند



ــ خداوند هم آنها را بی روزی نمی گذارد



ــ همان طور که موشها و خفاشها و کرم ها هم روزی زیادی دارند



اندک اندک خوى کن با نور روز ور نه خفاشى بمانى بى‏فروز

عاشق هر جا شکال و مشکلى است دشمن هر جا چراغ مقبلى است‏

ظلمت اشکال ز آن جوید دلش تا که افزون‏تر نماید حاصلش‏

تا ترا مشغول آن مشکل کند و ز نهاد زشت خود غافل کند



ــ در تصور اینان تا همه میکروب ها و ویروس ها شناسایی نشود ، دنبال سلامتی نخواهند رفت



ــ اما جالب این است که ویروس ها و میکروب ها تکثیر می شود



و جالب تر این که اگر میکروبی نباشد ، خودشان می آفرینند



ــ و اگر شبهه ای نباشد ، اینان خود شروع به شبهه سازی و تردید افکنی می کنند



ــ تا ان شاء الله روزی روزگاری بعد از جارو کردن همه شبهات و وسوسه ها و سفسطه ها روزی سراغ ایمان بروند و خدا را کشف کنند



آن یکى مرد دو مو آمد شتاب پیش یک آیینه‏دار مستطاب‏

گفت از ریشم سپیدى کن جدا که عروس نو گزیدم اى فتى‏

ریش او ببرید و کل پیشش نهاد گفت تو بگزین مرا کارى فتاد

این سؤال و آن جواب است آن گزین که سر اینها ندارد درد دین‏

آن یکى زد سیلیى مر زید را حمله کرد او هم براى کید را

گفت سیلى زن سؤالت مى‏کنم پس جوابم گوى و آن گه مى‏زنم‏

بر قفاى تو زدم آمد طراق یک سؤالى دارم اینجا در وفاق‏

این طراق از دست من بوده‏ست یا از قفا گاه تو اى فخر کیا

گفت از درد این فراغت نیستم که در این فکر و تفکر بیستم‏

تو که بى‏دردى همى‏اندیش این نیست صاحب درد را این فکر هین‏


البته نمی خواهم بگویم که مطالب ایشان بی پاسخ بماند . نه . البته طرح صورت مسئله ایشان هم خیلی جاها درست نیست و مشکل نیست توهم مشکل است . اما به هر حال فرصتی می خواهد و فراغتی که من الان ندارم . قبلا حدود دو ماه جایی شب و روز بحث کردیم ....... زمانی خدمت ایشان هم شاید برسم . ... البته دوستانه نه مچ گیرانه .... هرچند ایشان مچ گیرانه و با سوء برداشت و پیشداوری به بحث پرداخته که بحث را مشکل میکند . مخصوصا که خیلی از کامنتهایی را هم که در می ماند و نمی تواند کاری کند حذف می کند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد