ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در کشور عشق هیچکس رهبر نیست
هیـــچ شــــاهی به گـدا سرور نیست
ببخشید که بازم دیر اومدم من اصولا آدم تنبلی هستم و به خصوص سروکله زدن با این سرعت افتضاح اینترنت تو ایران و آپ کردن وبلاگ و عکس هم خودش حوصله آدم رو سر می بره. بیشتر دوس دارم وبلاگهای بقیه رو بخونم تا تو وبلاگ خودم چیزی بنویسم تازه از شر درست کردن و کرم ریختن هم کلی حال میبرم و الان حسش نیست !!!!
ا
اتفاق خاصی نیفتاده جز اینکه در باب کنکور کارشناسی ارشد با اینکه من میدونستم هیچی نمیشم اما بقیه دوستان و هم کلاسیهام هم مثل بنده حقیر فعل فضح را در باب افتعال صرف کردند.
دلم میخواستم یه مطلب عاشقانه بنویسم که حسش رو ندارم که تایپش کنم والا خیلی سوژه تو ذهنم هست ولی بی خیال بابا !!!
در مورد ترانه هم چند روز پیش تو یه مهمونی یه ترانه ای یقه مو گیر کرده بود و منم دنبال کاغذ و قلم میگشتم که بنویسم نشد که پیدا کنم و بنویسم به همین خاطر بالاجبار ( از روی ناچاری و درماندگی!!! ) برای منی که حفظ کردن یه شماره موبایل مث بالا رفتن از قله قاف هست ( آخه به قول انیشتین هر چیزی رو که میشه نوشت لازم نیست تو مغزت تلنبار کنی؛ در همین راستا بنده حتی شماره موبایل باباجان رو نیز در خاطر ندارم ) باید شش بیت رو حفظ میکردم که با شکستن شاخ غول توانستم این مهم را به سرانجام برسانم و بعدش هم بیام تایپش کنم که بماند موقع تایپ کردن همش یادم می رفت و مجبور شدم این شش بیت رو در عرض نیم ساعت تایپ کنم (سرعت تایپم بسیار بالاست چیزی در حدود 160 هست؛ ببخشید، این سرعت رانندگیمه ولی خب دیگه، راستی سرعت مجاز چنده؟؟؟ پنج سال پیش گواهینامه گرفتم آئین نامه یادم رفته )!!!
اما راستی چند تا جمله جالب هست که فکر کنم خوندن جالب باشه :
ü الان اولشه، اولش هر چی تو بگی، اما یه آخری هم داره، آخرش رو من میگم. (دیالوگ بیژن امکانیان در فیلم سربازهای جمعه مسعود خان کیمیایی)
ü وقتی یه عشق میاد همه چی رو با خودش میاره وقتی که میره همه چی رو با خودش می بره و یه چیزی رو جا میذاره مثل شعر، مثل مرگ، مثل من ... (دیالوگ اندیشه فولادوند بازم تو سربازهای جمعه)
ü از خداحافظی بدم میاد متنفرم به همین خاطر وقتی کسی رو خیلی دوس دارم به جای «خدا نگه دار» میگم « سلام عزیزم» ( از اخلاق و عادات من در مورد یه نفر !!!!)
ü از خودم می پرسم عشق چه رنگیه با صدای بلند داد می زنم :
عشق به رنگ آبی دریاست؛ به آدم آرامش میده
عشق به رنگ سفیدی برفاست؛ پاک و معصوم
عشق به رنگ سبز چمنزار است؛ باهاش حس میکنی خوشبختی
عشق به رنگ سرخی گل سرخ است؛ آتشین و گرم
عشق به رنگ سیاهی شب است؛ باشکوه و تموم نشدنی
عشق به رنگ نقره ای هست؛ درخشان و گیرا مثل آینه
عشق به رنگ طلاست؛ نایاب و کم پیدا
عشق به رنگ چشمان عسلی توست؛ که تو بساط هیچ نقاشی پیدا نیست
عشق به رنگ دل هست؛ به رنگی که دیدنی نیست بلکه حس کردنی هست
(از سخنان بی نهایت گهربار بنده ( حال کن این همه اعتماد به نفس رو ) در خواب و بیداری!!!)
ü در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد در یک ساعت میشه یکی رو دوست داشت و در یک روز میشه عاشق شد، ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد.(به جان خودم این یکی رو نمیدونم کی این کلام گهربار رو پرونده ولی هر کی بوده آدم باحالی بوده )
ü وقتی که به دنیا اومدی تو تنها کسی بودی که گریه می کردی و بقیه می خندیدن، سعی کن یه جوری زندگی کنی وقتی رفتی تنها تو بخندی و بقیه گریه کنن. (اینم مثل مورد قبلی هست )
ü اگه تو میگی عاشق موندن حماقت هست پس هر وقت یه جایی یا یه زمانی به اسم من برخوردی به همه بگو این آدم احمق هست. ( ایول به خودم اینو دیگه خودم رو کردم کپی رایتش مال خودمه با ذکر منبع نام ببرید ، با تشکر!!!!)
ü تو این دوره زمونه به هر کی گفتم نوکرتم با خنجر کوبیده تو این قلبم کی اندازه یه نخود معرفت رو کرده که من یه خروار رو کنم.(از تیکه های باحال قیصر هست هنوزم که هنوز قیصر رو دوس دارم و بهروز وثوقی چقدر قشنگ این تیکه رو میگه)
ü ما خودمون یه پا روضهایم، گریه کن نداریم. (تکیه کلام بهروز وثوقی تو سوته دلان)
ü ۳ بار که آفتاب بیفته لب اون دیفال و3 بار که اذون مغربو بگن دیگه کی یادشه ما کی بودیم و واسه چی مُردیم ننه.(بازم یه تیکه نقره ای!!!!! از قیصر و بازم مسعود کیمیایی)
ü ای تف به ذات پدر مادر هر چی دختر سرتقه (از این تیکه بهروز وثوقی کلی حال میکنم)
ü شریعتی خود هنرمندی بزرگ بود و هنر او نمایش تئاتر چگونه زیستن و چگونه مردن بر روی صحنه زندگی مردم ایران در نیم قرن گذشته بود . شریعتی هیچگاه تکرار نشد و به نظر من نخواهد شد. (از جمله های جالب و شنیدنی آقای زمان در مورد دکتر شریعتی)
ü دنبال نگاهها نرو چون می تونن گولت بزنن، دنبال دارایی نرو چون کم کم افول می کنه، دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز تیره رو روشن کرد، کسی رو پیدا کن که تو رو شاد کنه. (عرضم به حضورت انورتان که این یکی رو هم نمیدونم کی از خودش در کرده ولی هر کی بوده الهی خدا اجر آخرت و شادی دنیا رو نصیبش کنه؛ الهی آمین)
بله بنده آرزو به دل موندم که یه نوشته کوتاه تو این وبلاگ عزیز تر از جانم بذارم ولی نمیشه چون من هر دو سه روز یه چیزایی می نویسم و ذخیره اش میکنم تا وقتی که حالش رو داشته باشم تا وبلاگ رو آپ کنم.راستی تعداد این افاضات!!! به سیزده تا رسید؛ می دونید آخه سیزده عدد شانس من هست خیلی باهاش خوش شانس هستم !!!!!!!!!!
در پناه حق عاشق و آبی و سرفراز باشید/ اکبر یارمحمدی
دوست داری پولدار بشی؟ هر کلیک 80 ریال!
خب بعضی وقتا ادم اینجوری میشه..سعی کن یه کوچولو کوتاو تر بنویسی رفیق
با سلام خدمت استاد خودم
اول بزار یک چیزی بگم نامه های بلند همیشه تاثیرشون کمتره مگر اینکه اون شخص استاد نوشتن باشد تا بتواند از اول تا آخر شخص خواننده را در مسیر نامه حفظ کند حالا از این بگذریم
در اون قسمت که نوشته ای ۲ شود بود اونجا بدش نوشته ای ::با گفتم:: باید مینوشتی با خودم گفتم::: خودم رو جا انداختی
از اینم بگذریم البته ببخشید اینجوری مینویسم به حر حال گفتنش ضرر نداشت به حر حال گاهی استادید هم کلمه ای را جا میاندازن
و بعد خوشحال میشم باز هم به ما سر بزنید و در ضمن از اینکه منو قابل میدنی و هر چند وقت سری به کلبه بیچارگان عشق میزنی بسیار تشکر دارم
با تشکر حمید میرزاجانی
خیلی با حال نوشتی کلی حال کردم.بخصوص که به اسم استاد زمان مزین شده است!
راستی من از تو گلایه ها دارم!!!قول می دی بعد می زنی زیرش!!!
حالا که می بینم این تیپ نوشتی من هم این تیپی نوشتم!!!
امیدوارم همیشه خوش بمونیم.به امید ظهور قصه نگفته(اگر چه ظهور نمی کند بلکه منتشر می شود!!!)
در پناه مولا همیشه موفق باشی.خدانگهدار.
وبلاگ شما را نخواندم بجز شعر در کشور عشق هیچ کس رهبر نیست ظاهر خوبی دارد ادم یاد عدالت ومساوات واین حرفها می افتد لیکن در باطن درست نیست از در عشق وارد شو نه از در عقل
بیا هزاره ی درد مرا تو باور کن
نگاه منتظرم را دوباره پر پر کن
چه ساده و چه صمیمی مرا تو می فهمی
بیا ز بوی حضورت مرا معطر کن
وبلاگ اشک ها و لبخند ها به روز شد از این رو همچون همیشه منتظر حضور مهربان و گرم و پر بار و صمیمی شما هستم
منتظرم و خدانگهدار دوست من
سلام اکبر جون
خیلی خیییییییییییییلی ازت دلگیرم...
چرا وقتی آپ میکنی منو خبر نمیکنی....نکنه لایق نظر دادن تو بلاگت نیستم.....
به هر حال دلخودم ازت...
ولی نظرمو میگم D: ;)
خیلی قشنگ...بی شیله پیله.....با احسااااس و راحت نوشتی.
خوشم میاد از اینطور نوشتنت.
از این خیلی خوشم اومد ::
تو این دوره زمونه به هر کی گفتم نوکرتم با خنجر کوبیده تو این قلبم کی اندازه یه نخود معرفت رو کرده که من یه خروار رو کنم.
اما ما یه خررررررروار معرفت کردیم و اندازه یه نخود معرفتم نیدیم...اما بازم داریم خروااااااااااارها معرفت میکنیم....کیه که بفهمه......
از نوشته هات میشه فهمید یه نمه انگار خدا رو شکر بهتری.
ایشالا که درست فهمیده باشم.
راستی بعد یه مدت آپ کردم
نظرات همیشه باعث دلگرمیم بوده و هست.
منتظرتم.....
*********************فعلا********************
این کارت قشنگ بود .این جمله ها رو می گم . بعضی جمله ها با همه سادگیشون عین چی می شینه تو دل آدم . مث همین که می گه : ای تف به ذات پدر مادر هر چی دختر سرتقه !!! کار ۱۰۰ تا شعره!
Salam akbar jan khobi aziz omadam be het sar bezanam begam bia barname hay Yahoo 7 final Gozashtam Boot...DC...Buzz
rasty age tonesty esm link mano
yahoo final 7
Ezafeh kon mer30 aziz man
khosh bashi
behshad
bye
با سلام خدمت آقا اکبر من نمیدونم چرا دوست دارم به شما بگم استاد ولی به هرحال من طبیعتاْ از هرکس که چیزی یاد بگیرم او را استاد خطاب میکنم ولی به فرمایش حضرت عالی دیگر از لفظ استاد در کلماتم بهره نمیگیرم
و شما را آقای اکبر یار محمدی خطاب میکنم
و متشکر از تمام کمکهای شما
سلام
مطلب جالبی بود
راستی اسم وبلاگتونم جالبه
موفق باشید