ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خیلی خوشحالم که دوستان بهم لطف داشتن واقعا نمیدونم چی بگم چند وقتی هست بدجوری دیوونه شدم اصلا خودم نیستم نمیدونم دنبال چی هستم از این شاخه به اون شاخه می پرم با اینکه ترم آخر هستم اما دانشگاه و درس و کتاب هم ارضام نمیکنه یعنی دیگه اون لطف همیشگی رو نداره با اینکه یه ترم دیگه مهندس میشم اما با این حال سر کلاسها بازم کم نمیارم و سر به سر بچه ها و اساتید می ذارم از ترم قبل تصمیم گرفته بودم که دیگه سر کلاس ترانه ای ننویسم با این حال تو همین یه ماهه چهار پنج تا ترانه متفاوت از هم نوشتم تو یه ترانه طرف رو نمیبخشم تو یکی دیگه میگم عاشق نشو و یا تو یکی دیگه مثل همین ترانه امروز پر از شور و شوق عشق هستم واقعا نمیدونم چی شده فقط همین ...
همین ترانه رو سر کلاس باغبانی عمومی نوشتم درسی که حس و حالشو ندارم استاد داشت در مورد انواع سبزی کاری و انواع میوه ها اما من تو یه عالم دیگه بودم تازه یه چیز جالب پیدا کردم اونم اینه که تو درسایی که دارم ترانه می نویسم مطالب اون جلسه با این ترانه خوب یادم میمونه البته یه چیزی که هست حافظه من هست که متاسفانه هیچ چیزی رو فراموش نمیکنه دلیلش رو نمیدونم شاید اگه می تونستم یه کم فراموشکار باشم بهتر می تونستم زندگی کنم ...
راستی سر همون کلاس یه متن هم برای ترانه نوشتم که اونو هم در ادامه میارم حالا نمیدونم قراره چی بشه هر چی هست امیدوارم خوب بشه به امید خدا.
شاید یه روز نمیدونم کی ولی اگه روزی از تنهایی در بیام به شریک تنهائیام اینو تقدیم خواهم کرد شاید اون روز نرسد اما تو ترانه هام و رویاهام به اون شریک تنهائیام می رسم شاید باشد شاید نباشد روزگاری روزی شاید ترانه ای میلاد شریکم شود و کاش باشد و اگر نباشد حسرت به دل ندارم که ترانه به دل دارم و ملودی عشق در ساز دلم طنین انداز است پس بنواز و بخوان و برقص و مترس که عاشقی جرات خواهد و رهرو بودن هم آرامشی پیوسته جوید پس هم آشیون یه روز منتظرتم پس تا آن روز تو هم باش ، باش بهونه ترانه هام و ملودی آهنگ سازم و آکورد گیتارم تا با تو خوشتر بنوازم باش تا من نیز باشم.
هم آشیون
هــم آشیون آروم، تو یه قصه ای ناتموم
با من باش تا دیگه ترانه ای نشه حروم
با سکوت چشام دستای پر مهرتُ میخوام
روز و شــــبُ ، آروم غزل خونم با سادگیام
تو راه زندگی از عشق و وفا غزل میگی
مرهم زخمای دلی تو غربت و سادگی
هم سفر عزیز من بازم باش لبریز من
نترس از خزونُ بهاری باش تو پائیز من
تو گرمی عشق و احساس بازم میام با التماس
بــــــرات هدیه آوردم یه سینـــــهی ریـز الماس
توی خیـــال و خوابم تویی همـــــه التهابم
از تو دارم شور و شری تو لحظه های نابم
«اکبر یارمحمدی»
راستی یه سایت خوبی هست که خیلی جالبه یعنی محتواش خیلی خوبه من خودم عضو شدم و بهتره شما هم یه سری به اینجا بزنید.بهرحال تو ماه رمضون شاید بد نباشه کمی هم از خودخواهی و تکبر دور بشیم و اینجا بهترین جا هست باور کنید.توصیه منو جدی بگیرید.
امیدوارم که در پناه حق پاینده و سرفراز بمونید.
به امید روزای آبی تر و سرفراز تر و بهتر/ چاکر همگی ؛ اکبر یارمحمدی
سلام وبلاگت خیلی زیباست دستت دردنکنه به من هم لطفا سری بزن
سلام
بازم شعرت بهتره قبل بود دستت درد نکنه
میدونی منم به درد تو گرفتارم همه چیز حتی اگه زمان زیادیم ازش گذشته باشه وقتی یادم میفته جزء جزء اون ماجرا میاد دم چشمم..........
آآآآآآآآآه .....کاش مغزمو میتونستم فرمت کنم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم.
,همان یک لحظه ی اول,که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان,
جهان را با این همه زیبایی و زشتی,
بروی یکدگر,ویرانه میکردم.
دست مریزاد نوشته های دلنشینی دارین
سلام اکبر جان
یورولما گوزل
آرکاداش ساغ اول کی بیزیم وئبلاگین لینکینی قویدون
بیزده سیزین وئبلاگین لینکینی اکله میشیق
ساغ قال آللاهین آمانیندا
سلام گلم
در کلبه ای که به اندازه یک تنهایی ست
دل من که به اندازه یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد
من از نهایت تاریکی شب حرف می زنم
من از نهایت شب عشق حرف می زنم
اگر به کلبه ی من آمدی ای مهربان
برای من چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!!!
موفق باشی
اکبر جان سلام
گوزل اوت ائیله میسن
یاشا
سلاممممممممممم
قالب جدید مبارک
یادی از من نمی کنی دیگه؟
موفق باشی
بای
پروردگارا
به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
سلام دوست عزیز ممنون که به من سر زدین . خوشحال شدم. متن زیبایی بود. اون شعر هم که گویا سروده ی خودتون بود واقعا عالی بود.براتون در تمامی مراحل من آپ کردم باز هم سر بزنید خوشحال میشم
یا حق
سلام
وبلاگه زیبا و پر باری داری.بیشتر نوشته هات خوندم.
با اومدنت به وبلاگم خوشحالم کن.
به امید دیدار...
سلام از اینکه به من سر زدین ممنون.
می دونید راستش این طور که این شعر نشون میده من آدم ناامیدی نیستم. یه شعری هست نمی دونم شنیدین یا نه
البته من هم کامل به خاطر ندارم ولی یادمه که مصرع دومش به این صورت بود:
چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس لبریز است.
بله من هم موقعی که این شعر رو می گفتم. از میاله ای ناراحت بوذم و جز سکوت چاره ای نداشتم.وگرنه اتفاقا این روزها که خوب میگذرند و درس و دانشگاه مطابق میله عالین.
به هر حال از لطفتون ممنون. جالبه که بدونید شعری که برام کامنت گذاشته بودید هم از شعر هایی هست که روی دیوار اتاقم توی خوابگاست.
در مورد قالب وبتون هم چشم. با کمال میل. برام آف بذارید و از ویژگی های قالبی که میخواید بگید براتون طراحی می کنم.
موفق باشید
یا حق
سلام
خسته نباشی اکبر جان
دستت درد نکنه به من سر زدی
ممنون
وبلاگ تو هم خیلی نازه من که لذت بردم
باید یک صد آفرین بهت بگم
بازم بیا پیشم خوشحال میشم
سلام،
از اینکه «لیست وبلاگهای بهروز شده» را برای معرفی وبلاگ خوبتون به دوستان دیگه انتخاب کردید متشکریم، لینک شما به لیست ما اضافه شد و امیدواریم پس از این دوستان جدیدی از این طریق با وبلاگ شما آشنا بشند.
با تشکر
بخاطر تو گذشتم , ز یادگار گذشته ... تو هم گذشتی , و حیران شدم به کار گذشته ... بهار زندگیم شد خزان و خیر ندیدم ... نه از خزان کنونی , نه از بهار گذشته ... امید زندگیم بودی و , ز دست برفتی ... کنون ترانه سرایم بیاد یار گذشته
پاینده باشی