ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بازم «شب دلتنگی» بازم «قصه شب» بازم« شاپرک» بازم« مشق عشق »، چه خاطراتی برام مونده از اون صدای مخملی و ناب و هم صدای دلتنگیام، در چهره مهربون مادرم هنوز ترنم « روشن تر از ستاره» در دستای گرم بابا هنوزم ندای « پدر» بر ساز دلم ترانه میشن و زمزمه میکنم مگه میشه از« مسافر» نگم با اون « صدای آشنا» که دلگیر از « هبوط» در « کویر» با تموم خستگی نگم .
آره عمو حسین من هم صدای دلتنگیامه من و اون هم قبیله و هم درد و آشنای همیم ، با حضور «آبی» «آرامش» بر شب گریه هام تکیه گاهی شد آسمونی .
چرا این گونه غریبونه و تنها برف سپیدی رو گونه هات نشسته کاش در این زمانه بیرحم منم می توانستم برات ترانه ای بگم از درد و عشق و آسمان اما هر دو تامون خسته ایم خسته از حجم سکوت و ترانه هایی سراسر از فساد گفتن و تفعن بغض تو گلو . آری تو بودی که غزل عشق رو برام گفتی و راه و رسم عاشق ماندن را در دل پر نیازم را خاطره کردی نگو که سکوتت از تموم شدنت هست که بد جوری دلم میگیره .
وقتی که هنوز عده ای کلاغ با صدای قار قار بر بلندی آنتن tv ها نشستن هنوزم ریش دارهای عارف مسلک با نون و دلقک بازی دارن چارلی چاپلینها رو دلقک میکنن و تو هنوز نمی توانی درد «دختر قالی باف» رو ترانه ای تو حنجره کنی دلم میگیره وقتی کپی کارا و بدلهای الف. حامدی دارن عربده میکشن و فک و چونه شون رو کج وکوله میکنن سر و دستشون رو تکون میدن اون وقت تو نمی تونی از «ایران ایران» بگی حرصم میگیره و دلم میخواد وقتی که اون مدعای فیلسوف مسلک با اون موهای دم اسبی میاد بالای آنتن و دوز خود نیچه بینی و هگل بازیش میزنه به عرش اعلی یه تخم مرغ گندیده رو نثار اون هیکل بد ریختش بکنم از اینکه تو نمی تونی از معلم شهیدمون بخونی و حرف بزنی حالم از هر چی فیلسوف و فلاسفه هست بهم میخوره یا از اون بابایی که ادعای شاگردی بزرگ مردی همچون فریدون فروغی رو داره بعد هر چی دامبول دیمبول تو بازار هست سند اسم آقا زده میشه خنده ام میگیره یا اون عربده کش جنوبی که معلوم نیست چی بلغور میکنه عربی و بندری و فارسی رو قاطی میکنه و چه آش بلبشوری میشه به حماقت کسانی که طرفدار این آقا هستن خنده ام میگیره آره این روزا دیگه هیچکس دنبال «آخرین مرد عروج » و « بوی تنهایی» نیست الان دلبر و دختر بندری تو بورسه الان دیگه کسی یادی از « نوبت عاشقان» نمیکنه مهم اینه که چطوری با نازی جون شونه هارو لرزوند . آره عمو حسین عزیز تعجب خواهم کرد که بشنوم یه روزی تو یه جایی تو این مملکت قراره که تو کنسرت بدی انگاری هر کی می شنوه قراره حسین زمان تو یه جایی یه ترانه ای بخونه .......( اگه بقیه شو بنویسم به جرم اخلال در امنیت ملی هم بند اکبر گنجی خواهم شد یا مث عمو حسینم ممنوع الصدا و ممنوع الصحنه میشم من هنوز سن زیادی ندارم پس بذار آروم باشم.)
نمیخوام کسی بدون که یه سال ونیم هست که تو کیش هستی اما نمیتونی بخونی اون وقت سوسولها و قرتی هایی مث آریان کمر بند هاشونو میبندن تا موقع پرواز پایین نیفتن یا پسر جناب آقای قیمشی (که الان دست کمک دراز کرده برای جناب آقای گلرویی تا براش ترانه بگه تا نقاب از چهره اش نیفته) می تونه کنسرت بده و ترانه های باباجونش رو مث فرنگیس و ... به راحتی آب خوردن بخونه اما تو نه . یا اون داداش عربمون که یا حبیبی اسلامی درست می کنه و دامبول دیمبولهای بندری لس آنجلسی رو میخونه و کسی هم بهش نمیگه که خرت به چند منه .
آره عزیز دل برادر تو هم چهار تا ترانه واسه بنگی های بی پدر و مادر میخوندی یا چهار تا تعریف خشک و خالی از کاخ نشینهای جام جم میکردی الان عزیز دل برادر میشدی خاطرت هست برادر.
آری عمو حسین دوس داشتنی من که خیلی دوست دارم هنوزم دوست دارم حتی اگه سه سال از آخرین آواز حنجره ات گذشته باشد هنوزم دوست دارم به خاطر تموم مهربونی هایی که در حقم کردی هنوزم دوست دارم برای وجودت نازنینت که با تموم وجود دلتنگ دیدار تو هستم .
سلام خوبی متن قشنگی بود شعر قشنگی هم نوشتی راستی خیلی وقته بهت سر نزدم قالبت هم خیلی قشنگه .دوست دارم ..سهیل
من در حدی نیستم که بخوام درباره ترانه های شما نظر بدم ولی به نوبه خودم لذت بردم! راستی با آقای زمان نسبتی داری؟