ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نمیدونم چرا بازم بنویسم فکر میکنم اگه ننویسم یه جوری میشم یعنی دلتنگ میشم یه سال پیش شروع کردم الان نمیدونم کجا وایسادم هنوز شک دارم به حضور ترانه در خودم شاید اینا اصلا ترانه نیستن چون قاعده ترانه نویسی رو رعایت نمیکنم شاید فقط حرف دل هست که اینجا مینویسم که خالی بشم و راحت شم من که از آدمای حقیقی خیر آنچنانی ندیدم پس بذارید اینجا باشم با خوب و بدم باشم بذارین دلتنگیامو با شما تقسیم کنم و آسوده باشم دو تا دوست خوب دارم که خیلی کمکم میکنن یکی دکتر امیر جلایی از دوستان صمیمی دوران دانشگاهم هست که مث برادر بزرگترم می مونه و دوست دیگرم زینب زمان هست که تو این مدت با تموم دلسوزیاش باعث شده که بیشتر غم و غصه هامو فراموش کنم کاش تموم دوستانم مث این دو تا عزیزم بودم یکی که همیشه کنارمه و دیگری که هیچوقت ندیدمش و مسافتها ازم دوره اما کمکم کردن و جون پناهم بودن کاشکی هیش وقت از دستشون ندم .آخه عمر دوستی های صمیمی هم خیلی کوتاه هست و زود از پیشم میرن .
امروز تصمیم گرفتم اولین ترانه مو که نوشته بودم رو بذارم و بگین که با این آخریا چه تفاوتی داره از اینکه کمکم میکنید از همه تون ممنونم :
آهنگ
گیتارم میگه عاشــق نشو
دوباره به عشق لایق نشو
قصه عشق وفــــــــــا نداره
دیگه همرنگ شقایق نشو
تو این شبای سوت و کور آهنگ زندگیم کو؟
تـــو این هجوم بی کسی ساز دلتنگیم کو؟
این صدای تلخ و خسته راه گلومو بسـته
اسمتو فریاد میکنم با این بغض شکسته
تو نیستی دلمو میدم به دست گیتار
غــــزل دلتنگیمو زیر لبام میکنم تکرار
تو بودی با طعنه هات ترک آغوشـــــم کردی
تو قحطی محبت چه ساده فراموشم کردی
واسه این دل تنها دیگه سرپناهـی نیست
واسه غمای دلم دیگه آشک وآهی نیست
اکبر یارمحمدی
اولین ترانه ای بود که نوشتم و کاش نمی نوشتم که بدجوری منو دیوونه کردن ولی عجب حالی داره این دنیای ترانه «دوسش دارم»
خیلی قشنگ بود ...
امیدوارم همیشه موفق باشی ...
عزیز دل! تو حس ترانه رو داری. حتما هم داری. فقط کم کار کردی. یک سال خب خیلی کمه. و مشکل همون مشکل عدم آشنایی کافی به زبان فارسیه! وگر نه ذوقش در تو هست! امیدوارم با مطالعه هایی که خواهی داشت و با تجربه هایی بهتر همون طور که قبلا حرف زدیم با انرژی بیشتر برگردی!
بین اکبر آقا تنها کسی که می تونه نجاتت بده خودتی. هیچکس تا حالا ازمنتظر ناجی موندن نتیجه ای که نگرفته هیچ ضربه هم خورده. به نظر من بشین و منطقی فکر کن ببین مشکلت از کجاست و چیه که آزارت میده. شاید باید دوستاتو عوض کنی. یا سعی کنی محیط رو برای خودت عوض کنی. یعنی باید خودت ببینی اون چیه که اذیتت می کنه. اونوقت اگه می تونی درستش کنی اگر هم نه حداقل ازش دوری کنی. باز هم بهت می گم. منم یه زمانی منتظر یه نفر نشسته بودم که بیاد منو نجات بده اما آخرش فهمیدم چه کار بی منطق و بی فایده ای انجام دادم. پس منتظر نمون و دست به کار شو - دوست دارت - سپیده
سلام..آمده بودی..اما در سکوت!!! بی هیچ حرفی..اما من می گویم ..سلام..و ...تا وقتی خدا را داریم با همه مهربونی و حمایت بی انتهاش چرا منتظر دیگری باشیم که تازه او هم مثل خودمون محتاج دیگری است...یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم از جهان صحبت آن مونس جان ما را بس.یاحق.
بنویس حتما